درسته که جزء شعراء محسوب نمیشم اما گاهی دلنوشته هایی موزون بر ذهن و قلب و زبانم جاری میشه که شاید شنیدنش برای شما خالی از لطف نباشه! این دو تک بیتی رو تقدیم می کنم به ساحت مقدّس کریمه اهل بیت بی بی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها مادرم نیست در این شهر ولی مادری کردی و حق پدری داری تو —————————————- بیِ بیِ بی حرم حرمش در حریم توست این گفته ی هاتف صادق به مرعشی است
مـیـدانِ آسـتـانـه و چـشـمی بـه گـنـبدت درمـانـده و شـکـسـتـه و تـائـب کـنـارِ تـو در دسـت های مسـئـلـتم یک سـلامِ داغ در انـــتــظـارِ پــــاســخِ واجـــب کـنـارِ تـو در انــعــکاسِ آیــنــه هــایــت ســروده ام شـعـری بـرای حـضـرتِ صـاحـب کـنـارِ تـو پـــروانــه وار دورِ حـــرم بــال مــی زنــنــد روزی هــــزار عـــالــم و کاسـب کـنـارِ تـو رویـای هـر کـبـوتـرِ شـیـدای صـحـن هـات یـک آشــیـانِ گــرم و مـنـاســب کـنـارِ تـو الـفـاظ هـم بـه اذنِ تـو اعـراب مـی دهـند هـسـتـنـد جـار و جازم و نـاصـب کـنـارِ تـو شیرین تر از حـلاوتِ سـوهانِ حاج حسیـن هــر روز صــبـح درسِ مــکاسـب کـنـارِ تـو “حجه الاسلام محمد عابدینی“
خداوند دل های شکسته را دوست دارد چرا که مولا علی علیه السّلام فرمود از نشانه ی خوبان این است که قلب های محزونی دارند[۱] [۱]. صفات الشیعه، ص۲۰، نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳ (تعبیر حضرت در توصیف متقین اینگونه است: قلوبهم محزونه)
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی دانم نمی دانم چرا این قدر با من مهربانی تو نمی دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه روی تو بلاتکلیف می ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست میگویم: که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم سید حمیدرضا برقعه ای
به مناسبت فرارسیدن میلاد دختر گرامی حضرت موسی بن جعفر (علیهم السلام) این غزل را تقدیم به محضر بی بی حضرت معصومه (سلام الله علیها) می کنم: نه جسارت نمی کنم اما، گاه من را خطاب کن بانو چیزی از دیگران نمی خواهم، تو مرا انتخاب کن بانو در کنار تو قطره ام اما، تو مرا رهسپار دریا کن در کنار تو ذره ام اما، تو مرا آفتاب کن بانو دل به هرسو که می رود بسته است، دیگر از دست خویش هم خسته است دارد این گونه می رود از دست، آه قدری شتاب کن بانو به گمانم که خسته ای از من، خسته ای دل شکسته ای از من وای اگر که تو را می آزارد، خب دلم را جواب کن بانو مانده ام بین رفتن و ماندن، رفتن و مبتلای غیر شدن ماندن و عاقبت به خیر
بی قرار توأم و در دل تـــنـــگم گله هاـست آه! بی تاب شدن عادت کم حوصــله هاست مثل عکس رخ مــــهــتاب که افــتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاســت آســمـــان با قــفس تــنـــگ چه فرقـی دارد؟ «بال»وقتی قفس پر زدن چـلــچله هاســــت بی تو هر لـــحظــه مرا بــیـم فرو ریختن است مثل شــهری که به روی گـسـل زلزله هاست باز می پرســمـــت از مســئله دوری و عـشق و ســکوت تو جواب همه مســـئـــلـــه هاست گریه های امپراتور
این اشک ها به پای شما آتشم زدند ……. شکر خدا برای شما آتشم زدند من جبرئیل سوخته بالم، نگاه کن ……… معراج چشم های شما آتشم زدند سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم .. هرجا که در عزای شما آتشم زدند از آن طرف مدینه و هیزم، از این طرف ……….. با داغ کربلای شما آتشم زدند بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن …………. یک عمر در هوای شما آتشم زدند گفتم کجاست خانه ی خورشید شعله ور … گفتند بوریای شما، آتشم زدند… دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان ………….. همراه خیمه های شما آتشم زدند امروز نیز نیّر و عمّان و محتشم ………………… با شعر در رثای شما آتشم زدند «دیشب اگر به داغ شهیدان گداختم ………… امشب ولی برای شما آتشم زدند تا باخبر ز شور نیستانی ام کنند …………. مانند نینوای
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد / ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم / مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد شاید این باغچه ده قرن به استقبالت / فرش گسترده و در دست گلایل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز / ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز / می خرم از پسرک هر چه تفال دارد یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت / یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها / تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد…
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: آن دو (حسنین علیهما السّلام) را از روی سینه مادرشان بلند کرده و شروع به بستن کفن نمودم و در آن لحظه این ابیات را می خواندم: فِرَاقُکِ أَعْظَمُ الْأَشْیَاءِ عِنْدِی وَ فَقْدُکِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّکُولِ سَأَبْکِی حَسْرَهً وَ أَنُوحُ شَجْواً عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِیلٍ أَلَا یَا عَیْنُ جُودِی وَ أَسْعِدِینِی فَحُزْنِی دَائِمٌ أَبْکِی خَلِیلِی ترجمه: مفارفت و جدایی تو بزرگترین چیز در نزد من است و از دست دادن تو دشوارترین مصائب است ای فاطمه! از روی حسرت خواهم گریست و با اندوه و غم، ناله خواهم زد به خاطر دوستی که به روشن ترین راه حرکت کرد. ای دیده فرو ریز و بخشش کن و مرا یاری ده! اندوه من همیشگی است و بر دوستم می
تمام شمع وجود تو، آب شد مادر! دعای نیمشبت، مستجاب شد مادر! گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما، خراب شد مادر! بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت علی، کنار مزار تو، آب شد مادر! میان آنهمه دشمن که میزدند تو را دلم به غربت باب کباب شد مادر! حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امت، ثواب شد مادر! به یاد نالهی مظلومیت دلم سوزد که چون سلام پدر، بیجواب شد مادر! غلامرضا سازگار (میثم)
خانه ات را حلقه بر در می زنم ………… گرد بام خانه ات پر می زنم آن قدر در میزنم این خانه را …………… تا ببینم روی صاحب خانه را تا به عشق خود اسیرم کرده ای …… از علائق جمله سیرم کرده ای من به غیر تو ندارم هیچ کس ………… مهدی زهرا به فریادم برس
دلم مثلِ غروبِ جمعه ها دارد هوایَت را ……… کجا وا کرده ای این بار، گیسوی رهایَت را کجا سَر در گریبان بُردی و یادِ من افتادی ……… که پنهان کرده باشی گریه هایِ های هایَت را خیابانِ ولیِ عصر، بی شک جایِ خوبی نیست .. که در بینِ صداها گُم کُنی بُغضِ صدایَت را تو هَم در این غریبستان وطن داریّ و می دانی ………… بریده روزگارِ بی تو صبرِ آشنایَت را نسیمی از نَفَس افتاده ام، از نیل ردّم کن …… رها کن در میانِ خُدعه ی ماران، عصایَت را فقط یک بار از چشمانِ اشک آلودِ من بگذر …… که موجاموج هر پلکم ببوسد جایِ پایَت را گُلِ امّید را در روزِ بی خورشید، خیری نیست …… شب است و می کِشی رویِ سرِ دنیا عبایِت را محمد جواد شاهمرادی
از آنجایی که در ایّام فاطمیه هستیم، روز جمعه ای تصمیم گرفتم مطلب ای رو درج کنم که هم با این روز و هم با این ایام تناسب داشته باشه. انشاالله مورد پسند شما قرار بگیره. علامه میرجهانی رحمه الله علیه فرمودند:در عالم رؤیا، مادر مظلومه ام حضرت فاطمه صدیقه (علیها سلام) را دیدم و ایشان سه بیت شعر فارسی خواندند، وقتی بیدار شدم فقط یک بیت را به یاد داشتم و آن بیت اینگونه است: دلی شکسته تر از من در آن زمانه نبود در این زمان دل فرزند من شکسته تر است[۱] ________________________________________ [۱]. شیفتگان حضرت مهدی، ج۱، ص۱۶۰ به نقل از عنایات حضرت مهدی به علما و طلاب، ص۱۷۶٫
امروز به دلم افتاد با توجه به اینکه داریم به فاطمیه اوّل نزدیک میشیم شعر زیبایی از «سیّد حمیدرضا برقعی» در وصف بی بی دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیها) خدمت شما عزیزان ارائه بدم . این شعر رو بخونید حتماً لذّت خواهید برد. دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است … شیرین شده ست و ماحصلش این غزل شده است تأثیر مهر مادری ات بوده بر زبان … این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است مادر! حضور نام تو در شعرهای من … لطف خداست شامل حال غزل شده است غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم … این مسئله میان من وعشق حل شده است سیاره ای که زهره نشد آه می کشد … آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است زهرایی و تلؤلؤ نور محبّتت … در سینه
به مناسبت آخرین جمعه سال۸۹ تصمیم گرفتم شعر زیبایی رو خطاب به امام حی و حاضرمون حضرت صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در وبگاهم قرار بدم. وقتی به اعمال امسالم نگاه میکنم میبینم نتونستم سرباز خوبی برای آقا باشم. شما دعا کنید نکنه در سال جدید خود اهل بیت علیهم السلام نظری بهمون کنن. شاید عوض شدیم. در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم ………. اصلاً به تو افتاده مسیرم که بمیرم یک قطره آبم که در اندیشه دریا ………. افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم ………. یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست ………. من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته ام را ……… بگذار بمیرم که بمیریم که بمیرم ابوالفضل (فاضل) نظری
بمبی که سوز عشق تو در جان ما گذاشت چشمان عاشقت که مرا تا خدا کشاند پل زد کمان ابروی تو بر پل صراط دریا که دستِ تو، ملوانان که مست تو آتش کجا اثر به جمال خلیل داشت؟ ای کاش در غلاف، دو پایش شکسته بود دستانِ بیحیای شب از آسمان به زور …گریه امان نداد وَ ابهام شعر من چندین هزار کشته و زخمی به جا گذاشت قانون سختِ جاذبه را زیر پا گذاشت دریای عفو در عطشِ کربلا گذاشت بر کشتیاش چه خوب خدا، ناخدا گذاشت داغِ توشعله روی دل خیمهها گذاشت تیغی که دست بر رگِ خون خدا گذاشت خورشید را گرفت و سَرِ نیزهها گذاشت سرپوش روی عاقبتِ ماجرا گذاشت[۱]عبّاس احمدی [۱] . پایین پای دریا، ص۳۱٫