
فایل تصویری: امام صادق (علیه السّلام) دوستی داشت که همراه و ملازم آن حضرت بود. روزی دوست همراه ایشان در بازار کفّاش ها عبور می کرد و پشت سرش غلامی از اهل هند می آمد، ناگاه آن دوست به عقب نگاه کرد و غلام را ندید، تا سه بار به پشت سر نگاه کرد و غلام را ندید، بار چهارم وقتی که او را دید، به او گفت: ای زنازاده! کجا بودی؟ حضرت وقتی که این بدزبانی را از دوست خود دید، بر اثر ناراحتی دست خود را بلند کرد و بر پیشانی خود زد و به دوست خود فرمود: سبحان الله! به مادرش نسبت ناروا (زنا) می دهی؟! من خیال می کردم تو آدم عفیف و پرهیزکار هستی، اکنون می بینم چنین نیستی. دوست حضرت عرض کرد: مادر این غلام از اهالی سند (هند) و مشرک است (بنابراین عقد