بگذار بمیرم که بمیریم که بمیرم
به مناسبت آخرین جمعه سال۸۹ تصمیم گرفتم شعر زیبایی رو خطاب به امام حی و حاضرمون حضرت صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در وبگاهم قرار بدم.
وقتی به اعمال امسالم نگاه میکنم میبینم نتونستم سرباز خوبی برای آقا باشم. شما دعا کنید نکنه در سال جدید خود اهل بیت علیهم السلام نظری بهمون کنن. شاید عوض شدیم.
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم ………. اصلاً به تو افتاده مسیرم که بمیرم
یک قطره آبم که در اندیشه دریا ………. افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم ………. یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست ………. من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را ……… بگذار بمیرم که بمیریم که بمیرم
ابوالفضل (فاضل) نظری
اللهم عجل لولیک الفرج
[پاسخ]
سلام برشما بزرگوار…
درودبرشما…توی متن فکر کنم باید به جای *نکنه* بنویسید*که* البته جسارت نباشه.
منتظرحضورتونم سنگرمونو منور کنید به حضورتون سرباز آقا…انشالله…
[پاسخ]
سلام حاجاقا. چه خبر ؟
تو کی ملبس شدی ؟!!!!
باورت نمیشه کاملا اتفاقی سایتتو پیدا کردم ، دنبال حسین غفاری بودم که به تو رسیدم!! وقت کردی یه تماس با ما بگیر .
[پاسخ]
دارد زمان آمدنت دیر می شود
دارد جوان سینه زنت پیر می شود
هرگاه به نامه عملم خیره می شوی
اشک از دو دیده تو سرازیر می شود
معلول گریه های غریبانه شماست
دنیا غروب جمعه که دلگیر می شود
[پاسخ]
روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است
گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
لحظه ها در تپش تاب و تب آمدنش
آسمان چشم به راه قدمش هر روز است
ای خدا کاش شود سال نوام عید فرج
که نگاهم نگران منتظر آن روز است
[پاسخ]
استاد سلام ودرود بر شما .تلاش وتکاپوو عشق وشور شماقابل تقدیر وتوجه است.بویژه این چند روز توجهم به شما بیشتر جلب شد خدا امثال شمارا برای طراوت معنوی جامعه زیادفرماید رحلت حضرت اقای حسنعلی راهم تسلیت عرض می کنم .اینهم شعری نو از حقیر “:
.دلم برای توتنگ است….(برای آقاامام زمان.ع.)
**********************
دلم برای تو تنگ است ای سرا پاخوب
دلم برای تو تنگ است مثل تنگ غروب
چه لحظه های غریبی که بی تو میگذرند
چه روزگارعجیبی است بی تو ای محبوب
چقدربی تو به غربت شکست خاطرخاک
نیامدی وعطش درعطش زبانه کشید
نیامدی وزمین شعله شعله درتب شد
نشست خاطرآیینه هابه آه ملال
شکست خلوت آدینه ها به زمزم اشک
چقدر بی تو به حسرت دلم لبالب شد
به اشک دیده زدیم آب .راه. را شاید
که با سمند سحر یار رفته باز آید
چقدر بی تو نشستیم وروزها شب شد
نسیم نرگسی از گلشنی نمی خیزد
که تا به دامنش اندوه من بیامیزد
کسی کجاست غریب آشنا در این غربت
که از تبسم او روزگار تازه شود
و از شمیم نفس های اوغزل خیزد
تمام ثانیه ها بی تو میرود غمناک
ولحظه ها همه بی مهر تو غروب آلود
دلم هوای تو کرده است ای سخاوت محض
دلم هوای تو کرده است ای حلاوت وصل
دلم هوای تو کرده است باتمامت عشق
دلم هوای تو کرده است با تمام وجود
تودرکدام دیاری توبا کدام بهار؟
تودر کجای زمینی چه دیر شد دیدار
نشان کوی تو پرسیم از کدامین یار؟
زمین کویر تب آلوده ایست طوفان خیز
زمان خزان غم انگیز بی تو در تکرار !
بیا که مژده وصلت زمان به رقص آرد
بیاوداغ دل از خاطرزمین بردار
غلامرضا محمدی(کویر)
[پاسخ]
آخرین جمعه سال ۹۰ هم در راه است و باز هم انتظار….
[پاسخ]
“به مناسبت آخرین جمعه سال۸۹ تصمیم گرفتم شعر زیبایی رو خطاب به امام حی و حاضرمون حضرت صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در وبگاهم قرار بدم.
وقتی به اعمال امسالم نگاه میکنم میبینم نتونستم سرباز خوبی برای آقا باشم. شما دعا کنید نکنه در سال جدید خود اهل بیت علیهم السلام نظری بهمون کنن. شاید عوض شدیم.”
امسال از دیدتون چه سالی برای شما بود؟
[پاسخ]