بمبی که سوز عشق تو در جان ما گذاشت…
بمبی که سوز عشق تو در جان ما گذاشت چشمان عاشقت که مرا تا خدا کشاند پل زد کمان ابروی تو بر پل صراط دریا که دستِ تو، ملوانان که مست تو آتش کجا اثر به جمال خلیل داشت؟ ای کاش در غلاف، دو پایش شکسته بود دستانِ بیحیای شب از آسمان به زور …گریه امان نداد وَ ابهام شعر من |
چندین هزار کشته و زخمی به جا گذاشت قانون سختِ جاذبه را زیر پا گذاشت دریای عفو در عطشِ کربلا گذاشت بر کشتیاش چه خوب خدا، ناخدا گذاشت داغِ توشعله روی دل خيمهها گذاشت تیغی که دست بر رگِ خون خدا گذاشت خورشید را گرفت و سَرِ نیزهها گذاشت سرپوش روی عاقبتِ ماجرا گذاشت[1]عبّاس احمدی |
[1] . پایین پای دریا، ص31.
سلام
دوست عزیز از این که ما را مورد تفقد خود قرار دادید منون
اگه اجازه بدهید ما سایت شما در قسمت لینکستان بخش حجج اسلام لینک کنیم
خوشحال می شیم اگه ایرادی می بینید به ما گوشزد کنید
التماس دعا
[پاسخ]
شعر و طرح بسیار زیبایی بود…
بر قرار باشید…
[پاسخ]
با عرض سلام و ادب
تشکر استفاده کردیم
بنده در بخش کلام دل وبلاگم هرزگاهی می نویسم فرصت کردید مطالعه فرمایید
منتظر نظر بلندبینانه تان در این بخش هستم
[پاسخ]
شعرشما ثابت کردبا لحن امروزی برابرسبک قدیم بلکه دلپسندترمی توان صحنه کربلارابه دلها آویخت متشکرم
[پاسخ]