شأن نزول آیه ولایت از دیدگاه بزرگان اهل سنت
پیشگفتار
از آیاتى که شیعیان همواره براى اثبات امامت امیر مؤمنان على (علیه السلام) به آن استدلال مىکنند، آیه ولایت است. خداوند متعال در این آیه مى فرماید:
«انّما ولیّکم اللَّه ورسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاه ویؤتون الزّکاه وهم راکعون»[۱]؛ «تنها ولى و صاحب اختیار شما خدا، پیامبر او و کسانى هستند که ایمان آورده اند؛ همان کسانى که نماز را برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند».
همه شیعیان دوازده امامى اتّفاق نظر دارند که این آیه مبارکه هنگامى نازل شد که امیر مؤمنان على (علیه السلام) انگشترش را در حال رکوع به مستمند بخشید.
این مطلب در روایات متواترى از طریق آنان نقل شده است. بنابراین از نظر آنان مسلّم است، و جاى هیچ تردیدى در آن نیست.
ولى این استدلال براى اهل تسنّن کافى نیست و پرسش هایى براى آنان مطرح خواهد شد از جمله اینکه:
– آیا این روایات در کتاب هاى محدّثان و مفسّران اهل سنّت آمده است؟
– آیا آنان این روایات را صحیح و قابل اعتماد مى دانند؟
– آیا براى اثبات آن دلیل قانع کنندهاى وجود دارد؟
ما ضمن مراعات اصول بحث و مناظره، در این بخش به نام برخى از بزرگان اهل سنّت که پذیرفته اند که این آیه در شأن امیر مؤمنان على (علیه السلام) نازل شده است اشاره مى کنیم تا پیروان آنان و کسانى که کتاب هاى آنان را معتبر و روایات آنها را مستند مى دانند و به اصول مذهب آنها پایبند هستند، نیز قانع شوند.
با بیان این مطلب، شأن نزول آیه شریفه روشن خواهد شد، و همچنین معلوم خواهد شد که این روایات مورد اتّفاق شیعه و سنّى، و مورد پذیرش آنان است.
اتفاق نظر مفسّران در شأن نزول آیه
طبق آنچه که از بزرگان اهل سنّت نقل شده است، همه مفسّران در شأن نزول آیه ولایت اتفاق نظر دارد. این اتفاق نظر از سوى چهار تن از دانشمندان اهل سنّت نقل شده است.
۱- قاضى ایجى (متوفاى سال ۷۵۶) نویسنده کتاب المواقف فى علم الکلام، که از مهمترین کتابهاى اهل سنّت در علم کلام و اصول دین است. او مى نویسد:
«تمامى مفسران اتّفاق نظر دارند که این آیه مبارکه در ماجراى بخشیدن انگشتر امیر مؤمنان على علیه السلام در حال رکوع نماز نازل شده است[۲]».
۲- میر سیّد شریف جرجانى (متوفاى سال ۸۱۶ ه) در شرح المواقف به این اجماع اعتراف کرده است[۳].
۳- سعدالدّین تفتازانى (متوفاى سال ۷۹۳ ه) در شرح المقاصد اجماع مفسّران را بر اینکه آیه شریفه در شأن امیر مؤمنان على علیه السلام نازل شده، نقل کرده است[۴].
شرح المقاصد از کتاب هاى مهم اهل سنّت در علم کلام است. این کتاب در مدارس آنها تدریس مى شود و در محافل علمى آنها از جایگاه ویژه اى برخوردار است، به همین دلیل بسیارى از بزرگان اهل سنّت بر این کتاب شرح و تعلیق نوشته اند.
۴- علاء الدّین قوشجى سمرقندى نیز از کسانى است که به اجماع مفسران بر اینکه آیه مبارکه در شأن امیر مؤمنان على علیه السلام نازل شده، اعتراف کرده است[۵].
بنا براین، تمامى مفسّران اهل سنّت معتقدند که این آیه مبارکه در شأن امیر مؤمنان على (علیه السلام)، و زمانى که آن حضرت در رکوع انگشترش را به مستمند بخشید، نازل شد. این اجماع و اتّفاق نظر را بزرگان و دانشمندان اهل سنّت نقل کرده و به آن اعتراف نموده اند، یعنى همان کسانى که سخنان آنها مورد اعتماد است و به کتاب هایشان استناد مى شود.
آلوسى در تفسیر خود مى نویسد: «اکثر راویان اخبار معتقدند که این آیه در شأن على کرم اللَّه وجهه نازل شده است»[۶].
ابن کثیر در تفسیر خود برخى از این روایات را در ذیل آیه مبارکه نقل نموده و حکم به صحّت بعضى از آنها داده است[۷].
ابن کثیر کسى است که در تفسیر و تاریخ خود، تا آنجا که مى توانسته، بر شیعیان خُرده گرفته و سعى کرده است تا اعتقاد آنها را باطل جلوه دهد. اعتراف چنین شخصى به صحّت این روایات، ارزش علمى فراوانى دارد و راه فرار را بر خصم ما مى بندد.
هنگامى که به کلمات بزرگان اهل سنّت در علم رجال مراجعه شد و سخنان آنها در مورد راویان و ناقلان این احادیث بررسى گردید، این نتیجه به دست آمد که تعدادى از این احادیث بنا بر نظر آنهاـ که از ناقدان معروف اهل سنّت در سند روایات هستند ـ صحیح بوده و قابل اعتماد است.
یکى از آن روایات، حدیثى است که ابن ابى حاتِم در تفسیر خود آورده است. وى از ابى سعید اشبح از فضل بن دکین از موسى بن قیس حضرمى از سلمه بن کهیل اینگونه نقل مى کند: على در حال رکوع انگشترش را به فقیر بخشید و این آیه نازل شد: «انما ولیّکم اللَّه ورسوله…»[۸].
تا اینجا به خوبى روشن شد که صحّت این حدیث مورد اتفاق مفسّران بوده و بنا بر گفته آلوسى بیشتر محدّثان آن را نقل کرده اند که به نام برخى از آنها اشاره شد و کلام ابن کثیر در صحّت بعضى از آنها نیز نقل گردید.
علماى علم کلام نیزـ که در مورد دلایل امامت بحث کرده و دلیلهاى هر طرف را براى اثبات نظر خود ذکر کرده اندـ مى گویند که این آیه در همان جریان خاصّ نازل شده است.
آیه ولایت در سخن محدّثان
بزرگان از پیشوایان محدّثان نیز در قرن هاى مختلف، این حدیث را در کتاب هاى خود نقل کرده اند. اکنون به اسامى برخى از کسانى که این حدیث را در آثار خود آورده اند اشاره مى کنیم:
۱- حافظ عبدالرّزاق صنعانى.
وى نویسنده کتاب المصنّف، و استاد بُخارى (مؤلف کتاب صحیح بُخارى) است.
۲- حافظ عبد بن حمید نویسنده کتاب المسند.
۳- حافظ رزین بن معاویه عبدرى اندلسى. وى کتاب الجمع بین الصحاح الستّه را تالیف کرده است.
۴- حافظ نَسایى. وى نویسنده کتاب صحیح است و این حدیث را در صحیح خود نقل کرده است.
۵- حافظ ابو جعفر محمّد بن جریر طبرى. وى مؤلّف دو کتاب مشهور و معروف تاریخ و تفسیر طبرى است.
۶- حافظ ابن ابى حاتِم رازى. وى محدّث و مفسّر پرآوازه اى است، و ابن تیمیّه در منهاج السّنّه معتقد است که تفسیر او از هر روایت جعلى و ساختگى خالى است.
۷- حافظ ابو الشیخ اصفهانى.
۸- حافظ ابن عساکر دمشقى.
۹- حافظ ابو بکر بن مردویه اصفهانى.
۱۰- حافظ ابو القاسم طبرانى.
۱۱- حافظ خطیب بغدادى.
۱۲- حافظ ابو بکر هیثمى.
۱۳- حافظ ابو الفرج ابن جوزى حنبلى.
۱۴- حافظ محب طبرى. وى استاد حرم مکّى است.
۱۵- حافظ جلال الدّین سیوطى. اهل سنّت معتقدند که وى پایه گذار نوین و احیا کننده سنّت در قرن دهم به شمار مىرود.
۱۶- حافظ شیخ على متّقى هندى. وى نویسنده کتاب کنز العمّال است.
با معرفى این بزرگان که از علماى زمان بُخارى تا قرن یازدهم هستند نتیجه مى گیریم که صاحبان تفسیر بر این واقعه اجماع داشته و بیشتر محدّثین و ناقلین اخبار بر آن تصریح کرده اند.
با مراجعه و بررسى سند آن روایات، و صحّت و اعتبار آنها، اعتبار روایات نیز بنا بر مبانى ایشان به وضوح آشکار مى گردد.
آیه ولایت در سروده شاعر شهیر انصارى
آوازه خوش این حدیث به گونه اى است که شاعر شهیر انصارى، حسّان بن ثابت نیزـ که صحابى رسول خدا (صلّى اللَّه علیه وآله) بوده است ـ این منقبت امیر مؤمنان على (علیه السلام) را به نظم کشیده است.
آلوسى بغدادى در کتاب روح المعانى مىنویسد: حسّان بن ثابت در این زمینه، خطاب به امیر مؤمنان على (علیه السلام) چنین سروده است:
فأنت الّذى أعطیت اذ کنت راکعاً زکاه فدتک النفس یا خیر راکع
فأنزل فیک اللَّه خیر ولایه وأثبتها أثنى کتاب الشرایع
تو همان کسى هستى که در حال رکوع زکات دادى جان به قربانت اى بهترین رکوع کننده!
از این رو، خداوند بهترین ولایت را در مورد تو فرو فرستاد و آن را در کتاب شرایع (قرآن) ثبت فرمود[۹].
آیه ولایت از دیدگاه ابن تیمیّه
با توجّه به آنچه بیان شد نه راهى براى خدشهدار کردن در سند این اخبار وجود دارد، نه جایى براى تکذیب آن باقى مانده، و نه تضعیف روایاتش ممکن است.
ابن تیمیّه نیز در این مورد و درباره این استدلال اظهار نظر کرده است. او مى نویسد:
«بعضى از دروغ پردازان، حدیثى دروغین ساخته اند و گفته اند کهاین آیه هنگامى نازل شد که على در حال نماز انگشترش را به فقیر بخشید. این خبر به اتّفاق و اجماع دانشمندان حدیث، دروغ است و دروغ آن آشکار است».
سپس مى افزاید:
«تمامى دانشمندان درایت و حدیث شناس اتفاق نظر دارند که این آیه در شأن على نازل نشده، و على هیچ گاه انگشترش را در حال نماز به فقیر نداده است. از طرف دیگر همه محدّثان اتفاق نظر دارند که آن قصّه اى که در این مورد نقل شده، دروغین و جعلى است و جمهور امّتِ پیامبر چنینحدیثى را نشنیده اند»[۱۰].
چه قدر قابل توجه است!! ما به همه کسانى که در بحثهاى علمىِ خود چشم و گوش بسته از ابن تیمیّه پیروى مى کنند و نظرات او را مى پذیرند مى گوییم که متنبّه شوند و ببینند که از چه شخصى عقاید، احکام، سنن و آدابشان را مىآموزند.
بنا بر نظرات ابن تیمیّه، قاضى ایجى، شریف جرجانى و بزرگان دانشمندان کلام ـ که به نام آنها اشاره شد ـ هیچ یک عالم به حدیث نیستند، و لذا از زمره امّت محمّد خارجند. آنها تصریح کرده اند که تمامى مفسّران، اجماع و اتّفاق نظر دارند که این آیه در شأن امیر مؤمنان على (علیه السلام) نازل شده است، ولى ابن تیمیه مى گوید: «این حدیث دروغین را بعضى دروغگویان جعل کردهاند و تمامى عالمان حدیث معتقدند که على انگشترش را به فقیر نداده است!».
گویا مراد او از اهل علم ـ که ادّعا مىکند بر کذب این حدیث اجماع کرده اند ـ تنها خود او یا بعضى از کسانى است که گرد او جمع شده اند؛ و چون دو سه نفر از اطرافیانش چنین نظرى داده اند، ادّعا مى کند که نه تنها تمامى اهل حدیث و ناقلان اخبار بر نظریه وى اجماع و اتّفاق نظر دارند بلکه تمامى امّت بر آن اجماع کرده اند.
گویا اجماع در جیب اوست، و هر گاه بخواهد آن را از جیب خود بیرون آورده و به مردم عرضه مى کند، و از طرفى بر مردم نیز لازم دانسته است که هر چه او ادّعا کرده بپذیرند.
برداشت آخر
از آنچه بیان شد مى توان اینگونه نتیجه گرفت که این قضیّه معروف و مشهور است، هم در کتابهاى شیعیان و هم در کتابهاى اهل سنّت.
ما در این نوشتار به برخى از آنها اشاره کردیم، ولى راویان اینحدیث، که برخى با سند و برخى دیگر به صورت مرسل این حدیث را نقل کرده اند بیش از اینها هستند[۱۱]. آیا هیچ یک از آنها عضوى از امت محمّدى محسوب نمى شود؟
بنا بر این هیچ شک و شُبهه، و جاى هیچ گونه مناقشه اى ـ چه از نظر سند، و چه از نظر شأن نزول آیه شریفه و چه از نظر دلالت آن ـ در مورد این حدیث وجود ندارد، و این آیه در شأنامیر مؤمنان على (علیه السلام) و در زمانى که آن حضرت در حال رکوع انگشترش را به فقیر بخشیده، نازل شده است.[۱۲]
[۱]. مائده، آیه۵۵٫
[۲]. المواقف فى علم الکلام، ص۴۰۵٫
[۳]. شرح المواقف، ج۸،ص۳۶۰٫
[۴]. شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۰، براى آگاهى از اهمیت این کتاب ر. ک: کشف الظنون.
[۵]. شرح التجرید، ص۳۶۸٫
[۶]. تفسیر روح المعانى، ج۶، ص۱۶۸٫
[۷]. تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۶۴٫
[۸]. تفسیر ابن ابى حاتِم، ج۴، ص۱۱۶۲٫
[۹]. تفسیر روح المعانى، ج۶، ص۱۶۸٫
[۱۰]. منهاج السنه، ج۲، ص۳۰٫
[۱۱]. براى آگاهى بیشتر ر.ک به تفسیر طبرى، ج۶، ص۱۸۶، تفسیر ابن ابى حاتِم، ج۴، ص۱۱۶۲، تفسیر المعانى، ج۲، ص۴۷، اسباب النزول، ص۱۱۳، تفسیر العز الدمشقى، ج۱، ص۳۹۳، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۶۴، کشاف، ج۱، ص۶۴۹، الدر المنثور، ج۳، ص۱۰۵ و همچنین تفسیر فخر رازى، تفسیر بغوى، تفسیر نسفى، تفسیر قُرْطُبى، تفسیر أبى السعود، تفسیر شوکانى، تفسیر آلوسى و از کتابهاى حدیثى ر.ک: جامع الاصول، ج۹، ص۴۷۸، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۲۹، تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۵۶٫
[۱۲]. نگاهی به آیه ولایت، آیت الله سیّد علی میلانی، ص۱۵-۳۰٫ (برای درج این مطلب از نرم افزار «گنجینه حقایق» استفاده کردیم.)
با تشکر از وبلاگ بسیار مفیدتان و آرزوی سربلندی برای شما. در والا بودن شان و منزلت حضرت علی شکی نیست اما ترجمه این آیه به نظر بنده که عربی می دانم این گونه نیز می تواند باشد: تنها ولى و صاحب اختیار شما خدا، پیامبر او و کسانى هستند که ایمان آورده اند؛ همان کسانى که نماز را برپا مى دارند زکات می دهند و از رکوع کنندگان هستند. (به عبارت دیگر واو آخر نیز مانند یقیه واو ها، واو ربط باشد نه واو حالیه)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاسخ: با عرض سلام و احترام خدمت شما دوست عزیز.
اما بعد…
بنده نیز با ادبیات عرب آشنائیت کامل دارم و سالیان سال است که ادبیات عرب مطالعه می کنم.
این احتمال حضرت عالی با نگاه اجمالى به روایاتى که در مورد این قضیّه (در کتب معتبر اهل سنت) وارد شده، خیلى زود از بین مىرود و جایى براى آن باقى نمىماند.
اگر به تفسیر «الدرُّ المنثور» مراجعه نماییم و آن روایات را ملاحظه کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که این «واو»، واو حالیّه است نه «واو» عاطفه.
در این کتاب و همچنین در سایر کتابها در ذیل آیه ولایت اینگونه روایت شده است:
تصدّق علىّ وهو راکع؛ على علیه السلام در حال رکوع صدقه داد.«تفسیر ابن ابى حاتِم: ۴/ ۱۱۶۲»
(ابن أبی حاتم همان شخصی است که شیخ الاسلام اهل سنت یعنی ابن تیمیه می گوید هیچگونه اشتباهی در کتاب ابن أبی حاتم وجود ندارد!)
همچنین در روایت دیگرى که در «الدرُّ المنثور» آمده است چنین مىخوانیم:
أنّ النبی صلى اللَّه علیه وآله سأل السائل، سأل ذلک المسکین الّذی أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلًا: «على أیّ حال أعطاکه»- أى الخاتم-؟ قال: أعطانی وهو راکع ؛ پیامبر از فقیرى که امام انگشترش را به او بخشیده بود، پرسید: در چه حالى انگشتر را به تو داد؟
گفت: «در حال رکوع آن را به من داد». « الدرُّ المنثور فى التفسیر بالمأثور: ۳/ ۱۰۵»
آرى، شخص پیامبر صلى اللَّه علیه وآله از فقیر مىپرسد که در چه حالى على علیه السلام انگشتر را به تو داد. بنا بر این «واو» حالیه است و هیچ جایى براى این اشکال و احتمال باقى نمىماند.
[پاسخ]
سلام وخسته نباشید بسیار عالی است با تشکر از سایت خوبتون با اجازه شما اگر اشکالی نداشته باشه از مطالب ساتتون استفاده کنیم
[پاسخ]
حمیدرضا پاسخ در تاريخ شهریور 24ام, 1392 11:10 ب.ظ:
سلام.
استفاده از مطالب وبلاگ ما با ذکر منبع بلامانع می باشد.
[پاسخ]
با سلام
برادر من سالهاست که قرآن میخوانم در هیچ آیه ای از قرآن ندیدم که پیامبر بمیرد یا کشته شود در همه جای قرآن خدا این را مسخره میکند و میگوید مرگ به اذن خداست واقعیت این است که در مورد پیامبر همچون یوسف ان نزدیکان ظاهری بر علیه او دسیسه کردند همه شان شریک بودند و این بود که دختر پیامبر گریه میکرد این بود که این ام ابیها انقدر گریه میکرد خیلی مسخره است که فکر کنیم او برای حق جانشینی شوهرش گریه میکرده او دختر پیامبر بود و میدانست که پیامبر نمرده در قرآن او میدانست که داستان همه پیامبران بر او میگذرد او از حادثه هولناک صحبت میکند این حادثه دست داشتن آن مردی بود که در دامن پیامبر بزرگ شده بود نزدیک پیامبر بود با این که فقیر بود پیامبر دختر عزیز خود را به او داد او از نقصی که در دو سبط خود یعنی حسن و حسین با این پدر به وجود امد گریه میکرد او میخواست که حتی ولو کسانیکه با چراغ سبز شوهرش به او سیلی زدند ببخشد فقط بدین شرط که خبری از پیامبر بدهند و بگویند با پیامبر چه کرده اند او نه مثل مریم که دختری مجرد بود بلکه او مثل آسیه زن فرعون بود …به من بگو در کجای آن کتاب قرآن امده است که پیامبر مرد که او را غسل و کفن کردید ؟؟؟
[پاسخ]
حمیدرضا پاسخ در تاريخ مرداد 6ام, 1395 2:09 ق.ظ:
سلام بر فاطمه.
اگرچه آنچه که توهّم کردید واضح البطلان است و هیچ دانشمندی از علمای اسلام چه شیعه و چه سنّی این برداشت سطحی شما را نمی پذیرند اما از آنجا که نظرات کاربران برای من محترم است چند خطی در مورد ادعای شما می نویسم:
آیا در قرآن سوره زمر آیه۳۰ نخوانده اید: [إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنهَُّم مَّیِّتُونَ]؛ قطعاً تو خواهى مُرد، و آنان [نیز] خواهند مُرد!
در سوره کهف آیه ۱۱۰ نخوانده اید: [قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَی]؛ بگو: من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى شود!
در این آیه به بیان اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله مثل مردم دیگر است؛ غذا می خورد، می خوابد، مریض می شود، میمیرد و… و تنها تفاوت او با دیگر مردم در این است که به او وحی می شود!
این آیه خط بطلانی است برای عقاید شرک آلود کسانی که برای پیامبر مقام الوهیت یا اینکه او بشر نیست و فرشته است می کشد و آشکارا او را بشری مثل بقیه مردم معرفی می کند!
در کجای قرآن خداوند متعال این مسأله (مرگ پیامبر) را مسخره کرده است؟!!!
شما می گویید: مسخره است که حضرت فاطمه زهرا علیهاالسّلام برای حق جانشینی شوهرش گریه میکرده!!!
مسخره نیست!! گریه نه بخاطر اینکه أمیرالمؤمنین علیه السلام شوهر او بود و او را دوست می داشت. بخاطر حقّی که از مظلومی گرفته اند بله این أمر ناراحتی دارد! وقتی آن مظلوم خیلی مظلوم باشد و آن حق (امامت و جانشینی بعد از پیامبر که از طرف خدا معین شده بود) خیلی بزرگ باشد بله گریه دارد مخصوصاً گریه صدیقه طاهره علیهاالسّلام برای انحراف اسلام با پایمال شدن این حق بزرگ بود چون حضرت میدانست وقتی این حق بزرگ از امیرالمؤمنین غصب شد، غاصبان توان اداره این امّت را نخواهند داشت!
اگر فاطمه زهرا سلام الله علیها می دانست پیامبر صلی الله علیه و اله نمُرده است چرا هیچگاه این سخن را به زبان نیاورد! حضرت فاطمه علیهاالسلام از همان لحظه وفات پیامبر گریه کرد، مرثیه و شعر خواند و سر قبر پیامبر می آمد و در منابع حدیثی به فوت پیامبر از زبان حضرت زهرا علیهاالسلام از منابع شیعه و سنی احادیث مختلفی نقل شده است!
فوت پیامبر صلی الله علیه و آله مورد اجماع امّت است و در قرآن و کتب تاریخی و منابع اصیل حدیثی چه شیعه و چه سنی مفصلاً به آن اشاره شده است!
موفق باشید.
[پاسخ]
ای برادر بدان که امام مهدی همان است که نامش نام محمد است همان که نام پدرش نام پدر پیامبر است همان که خویش خوی اوست او همان پیامبر است و چقدر نادان باشیم که این را نفهمیم
چرا گفته شده است هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است ایا غیر از این است که او همان محمد است ؟؟
ان ابلهانی که برای مرگ پیامبر متفق شدند اما هرگز نتوانستند بر سر تاریخ وفات هم متفق شوند ببینید اختلاف را !!!!!برای اینکه اصلا او نمرد هریک مسئول یک کاری شدند یکی غسل و کفن و یکی ابکشی و همه با هم در این یک کار متفق!!
اوست که در بازارها را ه میرود اوست که مارا میشناسد و ما او را نمیشناسیم اوست که میاید و قبر حضرت زهرا را که نخستین بار توسط علی همان شوهر نما با خاک یکسان شد نشان میدهد
شما فکر کرده اید که برادران یوسف بد ادمهایی بودند خیر سابقه جنگ داشتند و انفاق و بزرگی فقط یک گناه داشتند یوسف !!!
براستی چرا خدا در قرآن میگوید بعد از پیامبر با همسران او ازدواج نکنید اگر کمی عقل داشته باشید میفهمید که پیامبر زنده است و وقتی شوهری زنده است ازدواج با همسران او حرام است ….
فکر کنید قرآن هر سال در شب قدر بر قلب نازنین او نازل میشود او همچون ابراهیم ابتلائات زیادی میکشد در این سالها و به مقام امامت میرسد او همان خاتم النبیین است او همان است که عمر طولانی و حکومت بزرگ به او وعده داده شد در قرآن و ان افراد همه حسادت کردند ….
اولین کسی که قبر حضرت زهرا را با خاک یکسان کرد علی بود من تمام تاریخ را با ایه ایه قرآن مطابقت دادم خدا میگوید در سوره فتح میگوید که انها ظن سو بردند که پیامبر به خانواده اش برنمیگردد من هیچ جای قرآن قرآن را اساطیر الاولین نمیبینم چرا زندگی خصوصی پیامبر اینهمه در قرآن امده است و این است که باید او را بشناسیم گمراه شدید به خدا شما ثلاث را وارد دین کردید
چه طور کسی را که به پیامبری نرسیده است مقام امامت دادید که بالاتر است ؟؟؟در حالیکه اگر بگویید به پیامبری رسیده خاتمیت را نقض کردید و اگر بگویید نرسیده است خود امامت را که بعد از پیامبری است نقض کرده اید کمی فکر کنید قبول کنید این همه اختلاف را قبول کنید که همه حق پیش شما نیست همه حق قرآن است خدا در سوره یوسف میگوید یعقوب به فرزندانش گفت که از درهای متفرقه وارد شوید اگر شما هم خواهان شناخت یوسف خود هستند از همه درهای اختلاف اسلام و فرقه ها وارد شوید تا یوسف را بشناسید که همان پیامبر است
[پاسخ]