حمیدرضا فلاح

حمیدرضا فلاح

حمیدرضا فلاح تفتی

امام حسین مرا از عذاب قبر نجات داد

تعداد بازدیدها: 5,500 مشاهده

میرزا علی آقا شیرازی

مرحوم حضرت آیت الله شهید مطهری (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «عدل الهی» در بخش «یادی از استاد» در شرح حال استاد خود داستان عجیبی از استاد عالی مقامش نقل می کند که به شرح زیر می باشد:

از استاد خودم عالم جليل القدر، مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقا شيرازى (اعلى اللّه مقامه) كه از بزرگترين مردانى بود كه من در عمر خود ديده‏ ام و به راستى نمونه‏ اى از زهّاد و عبّاد و اهل يقين و يادگارى از سلف صالح بود كه در تاريخ خوانده ‏ايم؛ جريان خوابى را به خاطر دارم كه نقل آن بي فايده نيست.

در تابستان سال بيست و سال بيست و يك، من از قم به اصفهان رفتم و براى اولين بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش استفاده كردم. البته اين آشنايى، بعد تبديل به ارادت شديد از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه‏ از طرف آن مرد بزرگ شد بطورى كه بعدها ايشان به قم آمدند و در حجره ما بودند و آقايان علماء بزرگ حوزه علميّه كه همه به ايشان ارادت مى‏ ورزيدند در آنجا از ايشان ديدن مى‏ كردند.

در سال بيست كه براى اولين بار به اصفهان رفتم، هم مباحثه گراميم كه اهل اصفهان بود و يازده سال تمام با هم هم مباحثه بوديم و اكنون از مدرّسين و مجتهدين بزرگ حوزه علميه قم است به من پيشنهاد كرد كه در مدرسه صدر، عالم بزرگى است نهج البلاغه تدريس مى‏ كند، بيا برويم به درس او. اين پيشنهاد براى من سنگين بود؛ طلبه‏ اى كه «كفاية الاصول» مى‏ خواند، چه حاجت دارد كه به پاى تدريس نهج البلاغه برود؟! نهج البلاغه را خودش مطالعه مى ‏كند و با نيروى اصل برائت و استصحاب مشكلاتش را حل مى‏ نمايد!

چون ايام تعطيل بود و كارى نداشتم و به علاوه پيشنهاد از طرف هم مباحثه‏ ام بود پذيرفتم؛ رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خودم پى ‏بردم، دانستم كه نهج البلاغه را من نمى ‏شناخته‏ ام و نه تنها نيازمندم به فرا گرفتن از استاد، بلكه بايد اعتراف كنم كه نهج البلاغه، استاد درست و حسابى ندارد. به علاوه ديدم با مردى از اهل تقوا و معنويّت روبرو هستم كه به قول ما طلّاب «ممّن ينبغى ان يشدّ اليه الرّحال»؛ از كسانى است كه شايسته است از راه هاى دور بار سفر ببنديم و فيض محضرش را دريابيم.

او خودش يك نهج البلاغه «مجسّم» بود، مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. براى من محسوس بود كه روح اين مرد با روح امير المؤمنين (علیه السّلام) پيوند خورده و متصل شده است. راستى من هر وقت حساب مى‏ كنم، بزرگترين ذخيره روحى خودم را درك صحبت اين مرد بزرگ مى ‏دانم؛ رضوان اللّه تعالى عليه و حشره مع اوليائه الطّاهرين و الائمّة الطيّبين.

من از اين مرد بزرگ داستان ها دارم. از جمله به مناسبت بحث، رؤيائى است كه نقل مى‏ كنم:

ايشان يك روز ضمن درس در حالى كه دانه‏ هاى اشكشان بر روى محاسن سفيدشان مى ‏چكيد اين خواب را نقل كردند، فرمودند:

 «در خواب ديدم مرگم فرا رسيده است؛ مردن را همان طورى كه براى ما توصيف شده است، در خواب يافتم؛ خويشتن را جدا از بدنم مى ‏ديدم، و ملاحظه مى ‏كردم كه بدن مرا به قبرستان براى دفن حمل مى‏ كنند. مرا به گورستان بردند و دفن كردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران كه چه بر سر من خواهد آمد؟! ناگاه سگى سفيد را ديدم كه وارد قبر شد. در همان حال حس كردم كه اين سگ، تندخويى من است كه تجسم‏ يافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. در اضطراب بودم كه حضرت سيد الشهداء (علیه السّلام) تشريف آوردند و به من فرمودند: غصّه نخور، من آن را از تو جدا مى‏ كنم[1]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏1، ص235. ایشان در شرح حال استادشان می فرمایند: مرحوم حاج ميرزا على آقا اعلى اللّه مقامه، ارتباط قوى و بسيار شديدى با پيغمبر اكرم و خاندان پاكش (صلوات اللّه و سلامه عليهم) داشت. اين مرد در عين اينكه فقيه (در حدّ اجتهاد) و حكيم و عارف و طبيب و اديب بود و در بعضى از قسمت ها، مثلا طبّ قديم و ادبيّات، از طرز اول بود و «قانون» بو على را تدريس مى‏ كرد، از خدمتگزاران آستان مقدّس حضرت سيد الشهداء عليه السلام بود؛ منبر مى‏ رفت و موعظه مى ‏كرد و ذكر مصيبت مى‏ فرمود؛ كمتر كسى بود كه در پاى منبر اين مرد عالم مخلص متّقى بنشيند و منقلب نشود؛ خودش هنگام وعظ و ارشاد كه از خدا و آخرت ياد مى ‏كرد در حال يك انقلاب روحى و معنوى بود و محبت خدا و پيامبرش و خاندان پيامبر در حدّ اشباع او را بسوى خود مى ‏كشيد؛ با ذكر خدا دگرگون مى ‏شد؛ مصداق قول خدا بود: الّذين اذا ذكر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربّهم يتوكّلون. (انفال/ 2)

نام رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله) يا اميرالمؤمنين (عليه السلام) را كه مى ‏برد اشكش جارى مى ‏شد. يك سال حضرت آية اللّه بروجردى (اعلى اللّه مقامه) از ايشان براى منبر در منزل خودشان در دهه عاشورا دعوت كردند؛ منبر خاصى داشت؛ غالبا از نهج البلاغه تجاوز نمى ‏كرد. ايشان در منزل آية اللّه منبر مى‏ رفت و مجلسى را كه افراد آن اكثر از اهل علم و طلّاب بودند سخت منقلب مى‏ كرد بطورى كه از آغاز تا پايان منبر ايشان، جز ريزش اشكها و حركت شانه‏ ها چيزى مشهود نبود.

حمیدرضا
موضوعات: مذهب
مطالب مرتبط
  • عنایت امام زمان به روضه حضرت اباالفضل

    عنایت امام زمان به روضه حضرت اباالفضل

    اين تشرّف از مهم‏ترين و روح‏ افزاترين رويدادهاى زندگانى مرحوم فشندى (ره) است. تشرّف حاضر، به‏ سبب بعضى از جنبه ‏هاى منحصر به فرد كه به برخى از آنها اشاره خواهد شد مورد توجه تعداد زيادى از شيفتگان امام عصر (علیه السلام) مى ‏باشد. آيت الله ناصرى دولت‏ آبادى ماجراى اين تشرّف را خود، مستقيما از زبان حاجى شنيده و در كتاب «آب حيات» آورده است. همچنين جناب قاضى زاهدى نيز آن را از زبان خود آن مرحوم شنيده و در كتاب خود نقل كرده است. ما اينك تلفيق دو روايت را جهت تتميم آن، براى خوانندگان محترم مى ‏آوريم. حاج محمد على فشندى تهرانى مى ‏گويد: سال اولى كه به «مكه مكرمه» مشرّف شدم، از خداى مهربان در آنجا خواستم كه توفيق دهد تا در سال‏ هاى بعد نيز، تا بيست سفر به مكّه بيايم تا شايد اميرالحاج و

    … ادامه مطلب …

  • ماجرای توسل به حضرت اباالفضل و شفای چشم یکی از علما

    ماجرای توسل به حضرت اباالفضل و شفای چشم یکی از علما

    آیت الله العظمی شبیری زنجانی (دام ظله) در جلد سوم کتاب «جرعه ای از دریا» می نویسد: مرحوم حاج میرزا فخرالدین جزایری فرزند آسید علی جزایری است که از علمای درجه اول تهران بود و این قضیه را ایشان نقل می ‌کرد که یک وقت ناراحتی چشم پیدا کردم. پیش دکتر امین الملک (که زمانی وزیر بهداری بود) رفتم. وی متخصص چشم و اولین چشم پزشک تهران بود و بعدا به دکتر مرزبان لقب پیدا کرد. دکتر امین الملک چشمم را عمل کرد. حاج میرزا فخرالدین می‌ گفت: من از حاج آقا جمال اصفهانی ـ برادر حاج آقا نورالله و آقا نجفی اصفهانی ـ شنیده بودم که خواندن این ابیات برای توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام خیلی مؤثر است: ای ماه بنی هاشم خورشید لقا عباس ….. ای نور دل حیدر شمع شهدا عباس از محنت و درد وغم

    … ادامه مطلب …

  • شب قدر شب گناه نیست!

    شب قدر شب گناه نیست!

    صاحب کتاب «ابوب الجنان» که کتاب بسیار پربار و نایابی است می نویسد: جوان بی تقوایی که به خیر و سعادت خود در زندگی اهمیتی نمی داد و ملاحظه چیزی را نمی کرد، بر اثر چشم چرانی به دختری دل بسته بود، ولی آن دختر تن به خواسته نامشروع او نمی داد. شبی از شب های قدر که وقت بیداری و مناجات و قرآن و گریه و درد دل با خداست و مردم همگی در مساجد و مجالس احیاء جمع شده بودند، این جوان که دیده بود والدین آن خانم زودتر از منزل خارج شده اند راه را بر این دختر که قصد داشته به تنهایی مسیر بین خانه و مسجد را طی کند بست. دختر که دید کاری از دستش ساخته نیست در پاسخ به خواسته آن جوان گفت: امشب شب احیاء و شب گرفتن برات است. آیا انصاف

    … ادامه مطلب …

  • سفارش امام زمان در نیکی به پدر

    سفارش امام زمان در نیکی به پدر

    آقای سید محمد موسوی نجفی معروف به هندی که از اتقیای علما و ائمه ی جماعت حرم امیرالؤمنین علیه السّلام است نقل کرد از جانب شیخ باقر فرزند شیخ هادی کاظمینی مجاور نجف اشرف و ایشان از شخص مورد اعتمادی که به دلاکی اشتغال داشت. آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد، حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به مکانش برساند. پیوسته ملازم خدمت او بود، مگر در شب چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب به واسطه ی اعمال مسجد سهله و شب زنده داری در آنجا، از خدمت معذور بود؛ ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به آنجا نرفت. از او پرسیدم: ـ چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟ گفت:

    … ادامه مطلب …

  • دستور آیت الله بهجت برای پیدا شدن گمشده

    دستور آیت الله بهجت برای پیدا شدن گمشده

    شاید این مطلب برای برخی از بینندگان تعجّب آور باشد که حتی برای پیدا کردن وسایل گمشده دستور و رهنمودی وجود داشته باشد اما بارها خودم یا خانواده ام وسایل و یا اشیاء گرانبهائی گم کرده ایم و با توسل به این دستور مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) گمشده های خود را پیدا کرده ایم! بنده اطمینان دارم اگر کسی با عقیده به این دستور عمل کند یقیناً به مقصود خود خواهد رسید. آیت الله محمدی ری شهری در کتاب «زمزم عرفان»، دستور مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) را اینگونه عنوان کرده اند: آیت الله بهجت در دیداری فرمودند: «أَصْبَحْتُ فی أَمانِ الله، أَمْسَیْتُ فی جِوارِ اللهِ»[1] هفت بار، برای پیدا کردن گمشده خوب است. یکی می گفت[2]: با کسی کار داشتم. نه اسمش را می دانستم و نه جایش را. از صبح تا

    … ادامه مطلب …

  • آیا می دانی روز عاشورا با من چه کردند؟!

    آیا می دانی روز عاشورا با من چه کردند؟!

    مرحوم سیّد محمدابراهیم قزوینی (متوفی1360 ه.ق) در صحن مطهّر حضرت اباالفضل علیه السّلام امام جماعت بودند و مرحوم آقا شیخ محمدعلی خراسانی (متوفی 1383) که واعظی بی نظیر بود، بعد از نماز ایشان منبر می رفت. یک شب، مرحوم واعظ خراسانی مصیبت حضرت اباالفضل علیه السّلام را خوانده و از اصابت تیر به چشم مقدّس آن حضرت یاد کرده بود. مرحوم قزوینی، که سخت متأثّر شده و بسیار گریه کرده بود، به ایشان گفته بود: چنین مصیبت های سخت را که سند خیلی قوی هم ندارد چرا می خوانید؟! شب در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت اباالفضل علیه السّلام مشرّف شده بود، آقا خطاب به ایشان فرموده بود: سیّد ابراهیم! آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا با من چه کردند؟! پس از آنکه دو دستم از بدن جدا گردید، سپاه دشمن مرا تیر باران کردند، در

    … ادامه مطلب …

  • 3 نظر برای این مطلب
  • عمو سبزی فروش _ فرند شما در فیسبوک
    آذر 29ام, 1393 در 4:40 ب.ظ

    چه آهنگ قشنگی گذاشتی روی وبلاگت حاجی جان…
    حال کردم….

      [پاسخ]

      نگاه به تاریخ اسلام
      بهمن 23ام, 1393 در 6:12 ب.ظ

      سلام سرور گرامی خداقوت – بیشتر مطالب شما در مورد عزاداری ها و قبر و از این دست مطلب است، نسل جوان را با مسائل شاد بهتر می توان جذب کرد، مثلا داستان های شیرین که در کتب اسلامی است، حتی در تیتر زدن هم سلیقه بهتری می توان خرج داد مثلا بجای امام حسین مرا از عذاب قبر نجات داد ، بنویسیم: امام حسین مرا نجات داد – فکر می کنم تیتر زیباتری خواهد بود- می توانید به تیتر های وبلاگ من توجه کنید. پیروز و شاد باشید

        [پاسخ]

        علی قهرمانی مازندرانی
        مرداد 19ام, 1394 در 1:02 ق.ظ

        سلام آفرین حاج آقا
        مرحبا بک ایها الاخ العزیز

          [پاسخ]

        • نظر بدهيد
        • نام:
          ایمیل:
          وبسایت:





          استفاده از مطالب وبگاه ما با ذکر منبع بلامانع می باشد
          Copyright © 2014 - 2015 Hr-Fallah.ir
          Designer : Mohammad Rafiei