حمیدرضا فلاح

حمیدرضا فلاح

حمیدرضا فلاح تفتی

ابعاد مختلفی از زندگی حضرت زینب

تعداد بازدیدها: 5,459 مشاهده

ابعاد مختلفی از زندگی حضرت زینب

این نوشتار بر گرفته از ترجمه کتاب «فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی» می باشد که به ابعاد مختلفی از زندگی حضرت زینب علیها السلام پرداخته است.

ولادت حضرت زینب علیها السلام

آن حضرت سومين فرزند حضرت زهرا عليها السّلام است و بر طبق نگارش برخى از محقّقان ولادت آن بانوى خوش يمن پاك و بزرگوار پنجم ماه جمادى الاول سال پنجم يا ششم هجرى است، و همچنين شعبان سال ششم هجرى، سال چهارم و نيز اواخر ماه رمضان سال نهم هجرى نيز گفته شده كه قول اخير درست نيست. زيرا حضرت زهرا پس از رحلت پدر بزرگوارش در سال دهم يا يازدهم هجرى (به اختلاف روايت) از دنيا رفت، اگر تولّد حضرت زينب سال نهم باشد با توجّه به اينكه وى دختر بزرگ آن حضرت است تولّد امّ كلثوم چه وقت خواهد بود و محسن را كى باردار شد كه در شش‌ماهگى سقط شد؟ زيرا بر طبق اين قول آن مقدار زمانى كه باقى مى‌ ماند براى تولّد امّ كلثوم و باردار شدن به محسن كفايت نمى‌ كند.

آنچه كه به نظر ما صحيح مى ‌رسد و آن را ترجيح مى‌ دهيم، آن است كه ولادت آن حضرت در سال پنجم هجرى بوده و اين بر طبق آن ترتيب وارد شده در فرزندان حضرت زهراست، به علاوه، روايتى در كتاب «بحار الانوار» از «العلل» در باب معاشرت فاطمه عليها السّلام با حضرت على عليه السّلام نقل شده كه در آن روايت چنين آمده است:

حسن را بر روى دوش راستش و حسين را روى دوش چپش گذارده دست چپ امّ كلثوم را به دست راست خود گرفته به اتاق پدرش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روى نمود. . . .» اگر مقصود از اين امّ كلثوم حضرت زينب باشد اين خود دليل بر آن است كه وى در آن هنگام بزرگ بود و اگر مقصود خواهرش باشد اين نيز دليل بر آن است كه حضرت زهرا زينب را در خانه گذارده تا به جاى او كارهاى خانه را انجام دهد و اين نشانگر آن است كه در آن هنگام بزرگسال بوده است.

صاحب كتاب «ناسخ التواريخ» مى ‌نويسد: به هنگام رحلت حضرت زهرا عليها السّلام زينب در حالى كه چادرش بر زمين كشيده مى ‌شد، جلو آمده فرياد زد: اى پدر، اى رسول خدا! هم اكنون محروميّت ديدار تو بر ايمان معلوم گرديد و شناخته شد.

علاّمه مجلسى اين روايت را از «روضه» نقل مى‌ كند:

«امّ كلثوم بيرون آمد در حالى كه چادرى بر سر افكنده بود كه قسمت پايين آن بر زمين كشيده مى ‌شد و پيراهنى بر تن كرده كه اندامش را پوشيده بود صدا مى‌ زد: اى بابا، اى رسول خدا! هم اكنون به راستى تو را از دست داديم، به طورى كه ديدارى ديگر نخواهد بود.» بدون شكّ و ترديد، مقصود از اين امّ كلثوم، حضرت زينب است، چنانكه در روايت صاحب ناسخ التواريخ به اسم او تصريح شده است بدان جهت كه او دختر بزرگ حضرت زهرا عليها السّلام بوده است، و اين خود دليلى روشن و واضح است كه در آن هنگام عمر شريف آن حضرت بين شش و هفت بوده است.

اين روايت شواهد و نظايرى دارد، از آن جمله روايتى است كه در كتاب «الطراز المذهّب» از كتاب «بحر الصائب» به نقل از ديگر كتابها آمده است: به هنگام رحلت رسول خدا، امير المؤمنين عليه السّلام و فاطمه زهرا عليها السّلام هر دو خوابى ديدند كه دليل بر فوت رسول خدا بود، از اين رو شروع به گريه و زارى كردند. زينب عليها السّلام نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده گفت: اى جدّ بزرگوار! ديشب در خواب ديدم كه بادى سياه وزيدن گرفت و دنيا را تيره و تار ساخت، تاريكى همه جا را فرا گرفت و مرا از سويى به سوى ديگر مى ‌برد. درخت تنومندى را ديدم و از شدّت وزش باد به آن درخت چسبيدم. آن باد درخت را از جاى كند و بر زمين انداخت. بعد به شاخۀ بزرگى از شاخه‌ هاى آن درخت آويختم، آن را نيز كند، به شاخه‌ اى ديگر چسبيدم آن نيز شكست، به يكى از دو شاخه فرعى آن چسبيدم آن نيز شكست. در اين حال از خواب بيدار شدم. رسول خدا در حالى كه مى ‌گريست، خطاب به او فرمود: آن درخت جدّ تو است و شاخۀ نخستين مادرت فاطمه است، دومى پدرت على و آن دو شاخۀ ديگر برادرانت، حسنين مى‌ باشند كه دنيا با فقدان آنان سياه مى ‌گردد، تو در ماتم آنان لباس سياه به تن خواهى كرد.[1]

نام و کنیه حضرت زینب علیها السّلام

هنگامى كه زينب عليها السّلام متولّد شد، مادرش حضرت زهرا عليها السّلام او را نزد پدرش امير المؤمنين عليه السّلام آورده گفت: اين نوزاد را نامگذارى كنيد! حضرت فرمود: من از رسول خدا جلو نمى ‌افتم ـ در اين ايّام حضرت رسول در مسافرت بودند ـ پس از مراجعت از سفر، امير المؤمنين به حضرت عرض كرد: نامى براى نوزاد انتخاب كنيد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى ‌گيرم. در اين هنگام جبرائيل فرود آمده سلام خداوند بزرگ را به پيامبر ابلاغ كرده گفت: نام اين نوزاد را زينب بگذاريد! خداوند اين نام را براى او برگزيده است. بعد مصايب و مشكلاتى را كه بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو كرد. پيامبر اكرم گريست و فرمود: هركس بر اين دختر بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش حسن و حسين گريسته باشد.

كنيۀ او امّ كلثوم و امّ الحسن است،ولی دلیل این کنیه را نیافتیم.

به او زينب كبرى گفته مى ‌شود تا بين او و ديگر خواهرش كه به نام و كنيۀ او خوانده مى‌شود فرق باشد، همان گونه كه به صدّيقۀ صغرى ملقب شده تا با مادرش صدّيقۀ كبرى فاطمۀ زهرا عليها السّلام اشتباه نشود.

القاب حضرت زينب کبری عليها السّلام

١: عالمۀ غير معلّمه: داناى نياموخته.

٢: فهمة غير مفهّمة: فهميده بى ‌آموزگار.

٣: كعبة الرّزايا: قبلۀ رنجها.

 ۴: نائبة الزهراء عليها السّلام: جانشين حضرت زهرا عليها السّلام، نمايندۀ حضرت زهرا عليها السّلام.

 ۵: نائبة الحسين عليه السّلام: جانشين حضرت حسين عليه السّلام، نمايندۀ حضرت حسين عليه السّلام.

 ۶: مليكة الدنيا: ملكۀ جهان، شهبانوى گيتى.

٧: عقيلة النساء: خردمند بانوان.

٨: عديلة الخامس من اهل الكساء: همتاى پنجمين نفر از اهل كساء.

 ٩: شريكة الشهيد: انباز [شریک] شهيد.

١٠: كفيلة السّجّاد: سرپرست حضرت سجّاد.

١١: ناموس رواق العظمه: ناموس حريم عظمت و كبريايى.

١٢: سيّدة العقائل: بانوى زنان خردمند.

١٣: سرّ أبيها: راز پدرش على عليه السّلام.

١۴: سلالة الولاية: فشرده و خلاصه و چكيدۀ ولايت.

١۵: وليدة الفصاحة: زادۀ شيوا سخنى.

١۶: شقيقة الحسن: دلسوز و غمخوار حضرت حسن عليه السّلام.

١٧: عقيلة خدر الرسالة: خردمند پرده‌نشينان رسالت.

١٨: رضيعة ثدى الولاية: كسى كه از پستان ولايت شير خورده.

١٩: بليغة: سخنور رسا.

٢٠: فصيحة: سخنور گويا.

٢١: صديقة الصغرى: راستگوى كوچك (در مقابل صدّيقۀ كبرى).

٢٢: الموثّقة: بانوى مورد اطمينان.

٢٣: عقيلة الطالبيين: زن خردمند از خاندان حضرت ابو طالب (و در بين طالبيان).

٢۴: الفاضلة: بانوى با فضيلت.

٢۵: الكاملة: بانوى تامّ و كامل.

٢۶: عابدة آل على: پارساى خاندان على.

٢٧: عقيلة الوحى: بانوى خردمند وحى.

٢٨: شمسة قلادة الجلالة: خورشيد منظومه ی بزرگوارى و شكوه.

٢٩: نجمة سماء النبالة: ستارۀ آسمان شرف و كرامت.

٣٠: المعصومة الصغرى: پاك و مطهّرۀ كوچك.

٣١: قرينة النوائب: همدم و همراه ناگواريها.

٣٢: محبوبة المصطفى: مورد محبّت و محبوب حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.

٣٣: قرّة عين المرتضى: نور چشم حضرت على عليه السّلام.

٣۴: صابرة محتسبة: پايدارى ‌كننده به حساب خداوند و براى خداوند.

٣۵: عقيلة النبوّة: بانوى خردمند پيامبرى.

٣۶: ربّة خدر القدس: پرورنده پرده ‌نشينان پاكى و تقديس.

٣٧: قبلة البرايا: كعبه ی آفريدگان.

٣٨: رضيعة الوحى: كسى كه از پستان وحى شير مكيده است.

٣٩: باب حطّة الخطايا: دروازه ی آمرزش گناهان.

۴٠: حفرة على و فاطمه: مركز جمع ‌آورى دوستى و محبّت على و فاطمه.

۴١: ربيبة الفضل: پيش زاده ی فضيلت و برترى.

۴٢: بطلة كربلاء: قهرمان كربلا.

۴٣: عظيمة بلواها: بانويى كه امتحانش بس بزرگ بود.

۴۴: عقيلة القريش: بانوى خردمند از قريش.

۴۵: الباكية: بانوى گريان.

۴۶: سليلة الزهراء: چكيده و خلاصه حضرت زهرا.

۴٧: امينة الله: امانت‌ دار الهى.

۴٨: آية من آيات اللّه: نشانى از نشانه ‌هاى خداوند.

۴٩: مظلومة وحيدة: ستمديده ی بى ‌كس.[2]

سخنان بزرگان در شخصیت و شأن حضرت زینب علیها السّلام

١: علامه ی مجاهد سيّد عبد الحسين شرف الدّين رحمه الله گويد: كسى در كرامت و بزرگوارى اخلاقى، پاكى سرشت، پاكى وجود و خلوص جوهر از آن حضرت [زينب عليه السّلام] ـ به جز جدّ او و همان پدر و مادرى كه او را به دنيا آوردند ـ برتر ديده نشده است. او از جمله زنان كميابى بود كه شتابزدگى او را منحرف، و خشم او را سبك نكرده هيچ عاملى بردبارى ‌اش را از وى نگرفته و بر او چيره نشده بود. در تيزهوشى، پاكى روح، لطافت احساس، نيرومندى و پايدارى و استوارى دل و جان آيتى از آيات الهى در والاترين شكل شجاعت و بلند پروازى و اوج‌ گيرى روحى بود…[3]

٢: علامه شيخ جعفر نقدى گويد: زمينۀ پيدايش اين بانوى پاك و بزرگوار و جاى پرورش اين گوهر ارزنده (زينب عليها السّلام) دامان نبوّت بود. در خاندان رسالت رشد يافت و شير وحى را از پستان زهراى بتول نوشيد و غذاى بزرگوارى را از دست پسر عموى پيامبر تغذيه كرد. از اين رو، پيدايشى پاكيزه، و پرورشى روحانى يافت، جامۀ عظمت و شكوه بر تن كرده قباى پاكدامنى و شرف و بزرگى پوشيده، پنج تنى كه اصحاب كساء بودند، آموزش و پرورش و آراستنش را بر عهده گرفتند، و او را همين بس كه اينان ادب‌ آموزان و استادان وى هستند.[4]

٣: علامه ی مجاهد سيّد محسن امين رحمه الله گويد: زينب عليها السّلام از زنان برجسته و والا بود.

فضيلتش مشهورتر از آن است كه لزومى به يادآورى داشته باشد و به نوشته آيد.

برترى و برجستگى شأن و منزلت، نيرومندى برهان، برترى خرد، استوارى روحيّه، فصاحت گفتار و رسايى سخنانش كه گويا از زبان پدرش امير المؤمنين فرو مى‌ ريخت، از خطبه‌ هاى كوفه و شام وى به خوبى به دست مى‌ آيد، و جاى شگفتى از زينب نيست كه اين چنين باشد، زيرا او شاخسارى از شاخه ‌هاى درخت پاك نبوّت و از تبار مطهّر هاشم بود، جدّش رسول خدا، پدرش وصىّ آن حضرت، مادرش حضرت زهرا و برادران او حسنين عليهما السّلام بودند، و بى ‌سابقه نيست كه شاخه بر همان گونه باشد كه اصل و ريشه‌اش بدان گونه است…[5]

۴: علامه مامقانى رحمه الله گويد: زينب و چه زينبى! و تو چه مى‌ دانى كه زينب كيست و چيست؟! او خردمند زن خاندان هاشم است، از صفات و ويژگي هاى برجسته‌ اى برخوردار بود كه پس از مادرش هيچ زنى ديگر بدان پايه نمى ‌رسيد، تا آنجا كه گفته شده او صدّيقۀ صغرى و در حجاب و پاكدامنى يكتا بود. در دوران زندگى پدر و برادرانش تا روز عاشورا هيچ مردى چشمش به او نيفتاده بود. او در صبر و پايدارى و نيروى ايمان و پرهيزكارى نمونه و در فصاحت و بلاغت به گونه ‌اى بود كه گويا سخنانش از زبان امير المؤمنين عليه السّلام فرو مى‌ ريزد، كه اين مطلب بر كسى كه در خطبه‌هايش دقّت كند به خوبى روشن است. و اگر بگوييم معصوم است، بر كسى كه حالات آن حضرت را در روز عاشورا و پس از آن مطالعه كرده، قابل انكار نيست، كه اگر آن واجديّت مقام عصمت نبود حضرت امام حسين بخشى از وظايف امامت را در دوران بيمارى حضرت سجّاد به او واگذار ننموده آن وصايا و سفارشها را به وى نمى ‌فرمود و حضرت سجّاد او را در بيان احكام و برخى ديگر از نشانه ‌هاى ولايت نايب و نمايندۀ خود قرار نمى‌ داد.

روايت شيخ بزرگوار صدوق را در كتاب «اكمال الدين» و شيخ طوسى را در كتاب «غيبت» مورد مطالعه قرار دهيد! اين دو تن به صورت مسند از احمد بن ابراهيم روايت مى‌كنند كه گفت: در سال ٢٨٢ بر حكيمه دختر حضرت جواد الائمه امام محمّد تقى عليه السّلام وارد شدم و از پس پرده با او صحبت كرده از دين و آيين او پرسيدم و او نام امام خود را گفت: فلانى پسر حسن. به او عرض كردم: فدايت شوم آيا آن حضرت را به چشم خود ديده ‌ايد يا اينكه از روى اخبار و آثار مى‌ گوييد؟ گفت: از روى روايتى كه از حضرت عسكرى به مادرش نوشته شده است. گفتم: آن مولود كجاست؟ گفت: پنهان است. گفتم: پس شيعه چه كنند و نزد چه كسى مشكلات خود را بازگو نمايند؟ گفت: به جدّه، مادر حضرت عسكرى (ام ابی محمد). گفتم: آيا به كسى اقتدا كنم كه زنى وصايت او را بر عهده دارد؟ گفت: به حسين بن على عليهما السّلام اقتدا كن كه در ظاهر به خواهرش زينب عليها السّلام وصيّت كرد و هر گونه دانشى كه از حضرت سجّاد بروز مى‌ كرد به حضرت زينب نسبت داده مى ‌شد تا بدين گونه جان حضرت سجّاد محفوظ بماند…[6]

۵: علامه ابن اثير گويد: زينب زنى خردمند و عاقبت‌ انديش بود. پدرش على رضى الله عنهما او را به همسرى عبد اللّه بن جعفر برادرزاده ی خود درآورد. وى از او فرزندانى به نام على، عون اكبر، عبّاس، محمّد و امّ كلثوم را آورد، و به هنگام شهادت برادرش حسين عليه السّلام به همراه او بود و به دمشق برده شد. او را نزد يزيد بن معاويه بردند، سخنان او به هنگامى كه مرد شامى خواهرش فاطمه دختر على را از يزيد خواستگارى كرد، در كتب تاريخ مشهور است، آن سخنان از نيروى عقلانى و پردلى و شجاعت او حكايت مى ‌كند…[7]

۶: استاد محمّد فريد وجدى گويد: او زينب دختر على بن ابى طالب عليه السّلام از زنان با فضيلت و بانوان خردمند و بزرگوار بود و در واقعۀ كربلا همراه برادرش حسين بن على عليه السّلام شركت داشت.[8]

٧: ابو الفرج اصفهانى در «مقاتل الطالبيين» گويد: زينب عقيله دختر على بن ابى طالب عليه السّلام و مادرش فاطمه عليه السّلام دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود. اين همان بانوى خردمندى است كه ابن عبّاس سخنان مادرش فاطمه عليها السّلام را در مورد فدك از او بدين عبارت نقل كرده است: حديث كرد عقيلۀ ما، زينب دختر على عليه السّلام.

و در «جنّات الخلود» عبارتى آمده كه معنايش چنين است: زينب كبرى در بلاغت و زهد و تدبير و شجاعت همتاى پدر و مادرش عليهما السّلام بود. پس از شهادت حضرت امام حسين عليه السّلام سرپرستى و تنظيم و تدبير امور تمام افراد اهل بيت بلكه تمام هاشمى‌ ها را بر عهده داشت.[9]

٨: علامه أسد حيدر گويد: صداى زينب آن بانوى با فضيلت كه از ديگران كمك مى ‌خواست، بلند مى‌شود. زينب دختر امير المؤمنين در ميدان جهاد با دلى آرام و قلبى مطمئن حاضر مى‌شود و در آنجا اهداف قيام برادرش را بازگو مى‌ كند و مردم را با سخنانى رسا به دوران حكومت امير المؤمنين ارجاع مى ‌دهد، زيرا با بلاغتى كه داشت، گويا آن سخنان از زبان پدرش فرو مى ‌ريخت، به طورى كه حاضران در آن مجلس چنين گواهى داده توصيف كرده‌ اند. او به سان زنى اندوهناك و ماتم زده نبود كه غم سراسر وجودش را فرا گرفته گرفتار حزن و اندوه باشد و همه چيز را از ياد برده بزرگى مصيبت او را از خود بى‌ خود نموده عمق فاجعه عنان اختيار و هوش را از كفش ربوده باشد. او اگر مى‌ خواست تحت تأثير مصائب و غم ها باشد چگونه مى ‌توانست از آن افراد تحت سرپرستى خود، به ويژه كودكان بى‌ سرپرست به خوبى نگهدارى و مواظبت نمايد.

شجاعت و قهرمانى خود را در جهادش نشان داد و در رويارويى با ناگوارى و ناملايمات به سان كوه در مقابل تندبادها استوار ماند. او مصيبتها و سختيها را به خاطر رضاى خداوند متعال و جهاد در راهش و سرافرازى كلمه و آيينش تحمّل كرد…[10]

٩: حافظ جلال الدين سيوطى در رسالۀ «زينبيّه» خود گويد: زينب عليها السّلام در زمان زندگى جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متولّد شد، او بانويى خردمند، تيزهوش و دانا، و داراى دلى نيرومند بود، حسن عليه السّلام هشت سال و حسين هفت سال و زينب پنج سال پيش از رحلت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متولّد شدند.

١٠: نيشابورى در «رسالۀ علويّه» خود گويد: زينب دختر على عليه السّلام در فصاحت و بلاغت و زهد و عبادتش همچون پدرش مرتضى عليه السّلام و مادرش حضرت زهرا عليها السّلام بود.

١١: اديب دانشمند «حسن قاسم» در كتابش «بانو زينب» گويد: بانوى پاك و پاكيزه زينب دختر امام على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا و يار و ياور دو ريحانه ی آن حضرت، داراى شريف ‌ترين نسب و گرامى‌ ترين شخصيّت خانوادگى، كامل ترين روحيّه و پاكترين دل ها بود، گويا در قالبى وسيع و آكنده از عطر فضيلت ها ريخته شده پيشاروى آن كس كه پژوهشگر آثار او باشد، رمز حقيقت، رمز فضيلت و شجاعت، سرّ جوانمردى و فصاحت بيان و نيرومندى دل آشكار مى ‌شود، او نمونۀ زهد و پرهيزگارى، و نمونۀ عفاف و شهامت است. در اين گفتار عبرت و درس آموختنى است…

و نيز گويد: اگر در بين زنان افراد مشهور باشند، آن حضرت شايسته‌ ترين آنان است، در آنجا كه فضايل انسانى را يكايك بشمرند… از وفا و سخاوت، صفا و شجاعت، خويشتن‌ دارى و علم و عبادت، پاكدامنى و پارسايى سخن به ميان آيد، زينب عليها السّلام بهترين مثال براى جلوه ‌هاى تمام فضايل است.[11]

عبادت و بندگی حضرت زینب علیها السلام

امّا زينب عليها السّلام در عبادت، ثانى مادر بود، تمام شب هايش را به تهجّد و شب‌ زنده‌ دارى و تلاوت قرآن مجيد مى‌ گذرانيد. برخى از فضلا و بزرگان گفته ‌اند:

آن حضرت در تمام دوران زندگى ‌اش هيچ‌گاه تهجّد و شب‌زنده ‌دارى را حتّى در شب يازدهم محرّم ترك نكرد.

بعد مى ‌گويد: و از حضرت زين العابدين على بن الحسين عليه السّلام روايت شده است:

آن شب ديدم او نمازش را نشسته مى ‌خواند.

از فاضل قائنى بيرجندى نقل شده كه وى از بعضى كتاب هاى معتبر مقتل از حضرت سجّاد نقل كرده كه حضرت فرمود: عمّه‌ ام زينب عليها السّلام با تمامى مصيبت هايى كه بر او وارد شد، در طول راه شام نافلۀ شبش ترك نشد.

از همين فاضل محترم نيز نقل شده است: حضرت امام حسين عليه السّلام به هنگام آخرين وداع با خواهرش زينب عليها السّلام به او فرمودند: خواهرم مرا در نماز شب از ياد نبرى.

اين روايت را نيز از كتب معتبر مقتل نقل كرده است.

علاّمه شيخ شريف جواهرى در كتاب «مثير الاحزان» آورده كه فاطمه دختر امام حسين عليه السّلام گويد: عمّه ‌ام زينب عليها السّلام در آن شب (شب دهم محرم) در محراب عبادتش ايستاده دعا مى ‌خواند و به خدا استغاثه مى ‌كرد، آن شب ديدگان هيچ يك از ما به خواب نرفت و آه و ناله ‌اش فرو ننشست.

برخى از پژوهشگران روايت كرده ‌اند كه حضرت زين العابدين عليه السّلام فرمود: عمّه ‌ام زينب در تمام طول مسافرت از كوفه به شام نمازهاى واجب و نوافلش را ايستاده مى‌ خواند و در يكى از منازل ديدم نشسته مى ‌خواند. علّت اين كار را پرسيدم. پاسخ داد: به خاطر شدّت گرسنگى و ضعف، سه شبانه روز است كه ديگر نمى ‌توانم ايستاده نماز بخوانم. زيرا حضرت غذاى خود را بين كودكان تقسيم مى‌ كرد، به خاطر اينكه دشمن به هر كدام ما در شبانه روز فقط يك قرص نان مى‌ داد.

هرگاه انسان به دقّت به حالات آن حضرت نگاه كند و توجّه و انقطاع او را به خداوند متعال ببيند، در عصمت آن حضرت ترديدى به خود راه نمى ‌دهد و يقين مى ‌كند كه آن حضرت از همان زنان پارسايى است كه تمام حركات و سكنات خود را وقف خداوند متعال نموده ‌اند و از همين رهگذر به جايگاه رفيع و درجات بلندى كه از درجات پيامبران و اوصيا حكايت مى ‌كند، رسيده است.[12]

عفت و پاکدامنی حضرت زینب کبری علیها السلام

يحيى مازنى روايت كرده است: مدت ها در مدينه در خدمت حضرت على عليه السّلام به سر بردم و خانه‌ ام نزديك خانه ی زينب دختر امير المؤمنين بود. به خدا سوگند هيچ‌ گاه چشمم به او نيفتاده صدايى از او به گوشم نرسيد. به هنگامى كه مى‌ خواست به زيارت جدّ بزرگوارش رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم برود، شبانه از خانه بيرون مى ‌رفت، در حالى كه حسن عليه السّلام در سمت راست او و حسين عليه السّلام در سمت چپ او و امير المؤمنين عليه السّلام پيش رويش راه مى‌ رفتند. هنگامى كه به قبر شريف رسول خدا نزديك مى‌ شد، حضرت على جلو مى‌ رفت و نور چراغ را كم مى ‌كرد. يك بار امام حسن عليه السّلام از پدر بزرگوارش درباره ی اين كار سؤال كرد، حضرت فرمود: مى‌ ترسم كه كسى به خواهرت زينب نگاه كند.[13]

شکوه و بلند مرتبگی حضرت زینب علیها السلام

در اخبار آمده است كه هرگاه حضرت زينب به ديدار برادرش امام حسين عليه السّلام مى ‌آمد، حضرت به احترام او جلو پايش حركت مى ‌كرد و سر پا مى ‌ايستاد و او را در جاى خود مى ‌نشاند. و به راستى كه اين خود مقام عظيمى است كه آن حضرت در نزد برادرش داشت، همان گونه كه او امين و امانت دار پدر نسبت به هداياى الهى بود. در حديثى كه مجلسى در جلد نهم بحار الانوار در شهادت حضرت على عليه السّلام نقل كرده، چنين آمده است: حسن خواهرش زينب را صدا زده گفت: اى امّ كلثوم حنوط جدّم رسول خدا را بياور! زينب عليها السّلام فورا حنوط را آورد. هنگامى كه سر آن را گشود، بوى خوش آن تمام خانه و شهر كوفه و خيابان ها و كوچه ‌هاى آن را خوشبو كرد.[14]

علاّمه سيّد جعفر آل بحرالعلوم طباطبائى در «تحفة العالم» گويد: زينب كبرى همسر جعفر و كنيه ‌اش «امّ حسن» است، در جلالت قدر و والايى مقام او همين بس كه در اخبار آمده كه بر حضرت امام حسين عليه السّلام وارد شد در حالى كه آن حضرت مشغول قرائت قرآن بود، قرآن را روى زمين گذاشته به احترام او از جاى حركت كرده سر پا ايستاد.[15]

آگاهی و شناخت حضرت زینب به خدای تعالی

در فضل و معرفت آن حضرت همين بس كه حضرت صادق عليه السّلام به رفتار و كردار او در واقعۀ عاشورا استدلال كرده است، چنان كه در كتاب «جواهر» در جواز و عدم جواز دريدن جامه در مرگ پدر و برادر از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: در عزاى حسين بن على عليهما السّلام زنان فاطمى گريبان دريده بر خود سيلى زدند كه بر كسى همچون حسين بن على بر صورت ها نواختن و گريبان ها چاك زدن جا دارد.

صاحب جواهر در ذيل اين حديث مى ‌گويد: مسلّم است كه در آن ميان دختران و خواهران حضرت نيز بوده ‌اند.[16]

علاّمه شيخ جعفر نقدى گويد: امّا زينب در شهر علم پيامبر رشد يافته سپس در دامن دروازه ی علم آن حضرت ـ امير المؤمنين على عليه السّلام ـ بزرگ شده از پستان مادرش حضرت زهرا عليها السّلام شير مكيده و تغذيه كرده است و عمرى را با دو امام بزرگوار كه نوه ‌هاى رسول خدايند، به سر برده و آنان شهد علم را به كام او ريخته و به او چشانيده‌ اند. او گنجينۀ علوم آل محمّد عليهم السّلام و نمونه ی فضايل آنان است كه دشمن كينه ‌توزشان يزيد بن معاويه درباره ی آنان اعتراف كرده است در آنجا كه درباره ی حضرت سجّاد عليه السّلام گفت: «او از خانواده ‌اى است كه دانش به آنها چشانيده شده است.»

و برادرزاده ‌اش حضرت سجّاد درباره ی آن حضرت گفت: «أنت بحمد الله عالمة غير معلّمة و فهمة غير مفهّمة»؛ تو بحمد الله دانشمندى آموزگار ناديده و دانايى بدون آموزنده مى‌ باشى» و مقصود حضرت سجّاد عليه السّلام از اين جمله آن بود كه مادّه و منبع علوم تو از همانجاست كه مردان بزرگ اين خانواده رفيع دانش خود را از آنجا گرفته ‌اند. او بدون اينكه استادى ديده و يا از دانشمندان و بزرگان حديث شنيده باشد، مورد الهامات غيبى قرار مى ‌گرفت. البته دستيابى به اين نيروى الهى بر اثر تربيتى بود كه از سوى جدّ بزرگوارش رسول خدا و پدرش امير المؤمنين و مادر و برادرانش نسبت به او اعمال مى ‌شد و يا فقط به صرف همين كه منسوب به آنان بوده و در طينت با آنان هماهنگى و اتّحاد داشته، همان طينتى كه پاكى و پاكيزگى را همچون كهربا به خود جذب مى‌ كرده، و بدان وسيله عوامل بازدارنده ی مادّى را از خود دور ساخته و تنها جاذبه ‌هاى لطف فياض الهى باقى مانده است…

شيخ صدوق، محمّد بن بابويه رحمه الله مى‌ گويد: حضرت زينب عليها السّلام نيابت خاصّى از طرف امام حسين عليه السّلام داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه كرده از او مى ‌پرسيدند، تا اينكه حضرت سجّاد عليه السّلام بهبود يافت.

شيخ طبرسى رحمه الله گويد: حضرت زينب عليها السّلام روايات بسيارى را از قول مادرش حضرت زهرا روايت كرده است.

از عماد المحدّثين روايت شده است كه: حضرت زينب عليها السّلام از مادر و پدر و برادرانش و از امّ سلمه و امّ هانى و ديگر زنان روايت مى‌كرد و از جمله كسانى كه از او روايت كرده‌ اند، ابن عبّاس و على بن الحسين (عليهما السّلام) و عبد اللّه بن جعفر و فاطمه ی صغرى دختر امام حسين عليه السّلام و ديگرانند.

ابو الفرج گويد: زينب بانويى عقيله كه ابن عبّاس سخنان حضرت زهرا عليها السّلام را در مورد فدك از قول او نقل كرده و گويد: عقيله ی ما زينب دختر على عليه السّلام به من گفت.

از ظاهر فرمايش فاضل دربندى و ديگران چنين به دست مى‌ آيد كه آن حضرت علم منايا و بلايا (خواب ها و حوادث آينده) را همچون بسيارى از ياران حضرت على عليه السّلام، مانند ميثم تمّار و رشيد هجرى و برخى ديگر مى‌ دانسته و بلكه در ضمن اسرارى كه بيان كرده، به طور قطع و مسلّم آن حضرت را از مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم و ديگر زنان با فضيلت برتر دانسته است.

وى در ضمن فرمايش حضرت سجّاد عليه السّلام كه به آن حضرت فرموده بود: «اى عمّه تو بحمدالله دانشمند بدون آموزگار و فهميده ی بدون آموزنده هستى.»، گويد: اين فرمايش خود دليل و حجّت بر آن است كه زينب دختر حضرت امير المؤمنين عليه السّلام محدّثه بوده يعنى به او الهام مى ‌شده است و علم او از علوم لدنّى و آثار باطنى مى‌ باشد.

علامه ی فاضل، سيّد نور الدّين جزائرى در كتاب خود به نام «الخصائص الزينبيّة» كه به زبان فارسى است، گويد:

در كتابى نوشته بود كه در دوران حكومت حضرت على عليه السّلام حضرت زينب عليها السّلام مجلس درسى در خانه ی خود ترتيب داده بود و براى زنان قرآن را تفسير مى‌ كرد.

روزى آيۀ شريف «كهيعص» را تفسير مى‌ كرد و در همان زمان حضرت على عليه السّلام وارد شد. به او فرمودند: نور چشمم! شنيدم آيۀ شريف «كهيعص» را تفسير مى‌ كردى؟ گفت: آرى. فرمود: اين رمزى است براى مصيبتى كه بر شما خاندان پيامبر وارد مى ‌شود. بعد حضرت مصائب را تشريح فرمود و زينب عليها السّلام با صداى بلند گريه كرد.

مرحوم شیخ ذبیح الله محلاتی گوید: از مدت اقامت علی در کوفه یکسال می گذشت. گروهی از زنان خردمند و بزرگوار کوفه، شوهران خود را به حضور امیرمؤمنان فرستادند و پیغام دادند: ما شنیده ایم که زینب بسان مادر خود به زینت علم و دانش فراوان آراسته است، اجازه دهید تا به خدمتش شرفیاب شده و از خرمن دانش او خوشه چینی کنیم.[17]

صبر و استقامت حضرت زينب علیها السلام

علامه مقرّم گويد: زنان گفتند: شما را به خداوند سوگند مى ‌دهيم كه ما را از كنار اجساد كشتگان عبور دهيد. هنگامى كه چشمشان بر پيكرهاى پاره پاره شده افتاد در حالى كه نيزه‌ ها بر بدن هايشان ميخكوب و شمشيرها از خونشان رنگين و اسب ها لگدكوبشان كرده و آنان را در هم كوبيده بودند، شيون و ناله سر داده بر سر و صورت زدند. زينب عليها السّلام فرياد برآورد: وا محمّدا، اى رسول خدا! اين حسين است كه بدين سان برهنه افتاده، به خاك و خون آغشته گرديده و رگ و پيوندش از هم گسيخته است و اينان دختران تو هستند كه به اسارت مى‌ روند و فرزندان تو كه كشته گشته ‌اند. در اين حال هر دوست و دشمنى بر حالشان گريست، به گونه‌ اى كه حتّى از ديدگان اسب ها اشك سرازير شده بر دست و پايشان فرو ريخت.

بعد دست ها را زير بدن برادر برده به سوى آسمان بلند كرده گفت: خداى من! اين قربانى را از ما بپذير! اين موضع ‌گيرى و اين حالات نشان دهنده ی آن است كه بر تخت جلالت و شكوه نشسته و به سان برادر بزرگوارش با حفظ مراتب و درجاتى كه بايد بين آن دو در نظر گرفت، نسبت به اين نهضت مقدّس از او عهد و ميثاق گرفته شده است.

هنگامى كه حضرت حسين عليه السّلام تكليف و وظيفۀ خود را به خوبى عمل كرده و از عهده ی آن برآمد، زينب عليها السّلام به انجام وظيفه و مأموريت خود پرداخت كه يكى از آنها همين بود كه قربانى خود را تقديم حضور پروردگار نموده آن را معرّفى نمايد و بعد مشغول انجام بقيّۀ وظايف خود گردد. با توجّه به وحدت مقام نورى و يگانگى عنصر و ريشۀ اصلى آن دو، اين وحدت در تعهّد و وظيفه چندان هم دور نيست.

حضرت سكينه بدن پدر را در آغوش گرفته چنين نقل كرد كه در آن لحظه اين كلمات را از آن حضرت شنيده كه مى ‌فرمود:

شيعتى ما ان شربتم          عذب ماء فاذكرونى

أو سمعتم بغريب           أو شهيد فاندبونى

شيعيان من! هرگاه كه آب خوش‌ گوارى نوشيديد، به ياد من باشيد! و نيز اگر احوالات غريب و شهيدى را شنيديد، بر من ندبه و گريه نماييد!

هيچ كس نتوانست او را از بدن پدر دور سازد تا اينكه عدّه ‌اى بر او جمع شده به زور وى را از كنار بدن حضرت دور ساختند. و امّا على بن الحسين عليهما السّلام، هنگامى كه چشمش بر بدن هاى بى ‌سر آنان افتاد و در بين آنان جگرگوشه ی حضرت زهرا را به گونه‌ اى ديد كه به واسطۀ عمق فاجعه و شدّت آن آسمان ها شكافته، زمين از هم گسيخته مى ‌شود و كوه ها فرو مى ‌ريزد، بر آن حضرت خيلى دشوار آمده و ناراحتى ‌اش فزونى يافته و آثار اين حالات در چهره ‌اش نمايان شد. زينب عليها السّلام بر اين حالت ترسيده شروع به دلدارى و تسلاى آن حضرت نمود با اينكه صبر خود حضرت به پايه ‌اى بود كه كوه ها همتاى صبر و بردبارى ‌اش نبودند. از جمله مطالبى كه به آن حضرت گفت، اين عبارات بود:

اى يادگار جدّ و پدر و برادرم! به خدا سوگند آنچه كه پيش آمده، تعهّدى بوده كه خداوند از جدّ و پدرت گرفته و خداوند متعال از مردمانى ميثاق و عهد گرفته است كه فراعنه ی اين زمين آنان را نمى ‌شناسند ولى آنان در بين ساكنان آسمان ها معروفند، آنان اين پيكرهاى پاره پاره و اين بدن هاى به خون آغشته را جمع‌ آورى و دفن خواهند نمود و در اين سرزمين براى پدرت كه سالار شهيدان است، پرچمى خواهند افراشت كه در گستره ی زمان و گذشت شب و روز آثارش محو نگرديده فرسوده نخواهد گشت. پيشوايان كفر و رهبران گمراهى در محور نابودى‌ اش خواهند كوشيد و جز ترقّى و رشد و اعتلا [براى آن علم و پرچم] اثرى نخواهد داشت.[18]

مصائب و رنجهاى حضرت زينب عليها السّلام

مغلولة الايدى الى الاعناق                 تسبى على عجف من النّياق
دست ها به گردن ها بسته و بر روى شتران (ماده) لاغر به اسارت برده مى ‌شود.

حاسرة الوجه بغير برقع                    لا ستر غير ساعد و اذرع
روى باز، بدون روبند، و پوششى غير از ساق دست و مچ هاى خود نداشت.

قد تركت عزيزها على الثّرى                 و خلّفته فى الهجير و العرى
عزيز خود را بر روى خاك گذارده زير آفتاب سوزان با بدن برهنه او را ترك كرده بود.

ان نظرت لها العيون ولولت                     او نظرت الى الرّءوس اعولت
اگر ديده‌ ها بر او افتد به ناله درآيد و اگر به سرها بنگرد دگرگون شود.

تودّ انّ جسمها مقبور                     و لا يراها الشّامت الكفور
آرزو مى ‌كرد كه اى كاش مرده بود و زير خاك پنهان مى ‌شد و دشمن ناسزاگوى ناسپاس او را نمى ‌ديد.[19]

علاّمه مقرّم گويد: از مرحوم شيخ هادى كاشف الغطاء أعلى الله مقامه سراينده ی اشعار فوق شنيدم كه مى ‌گفت: هنگامى كه مى‌خواستم اشعار فوق را پاكنويس كنم وقتى به آخرين شعر رسيدم كه «تودّ انّ جسمها مقبور…» باشد، ديدم اين بيت به دنبالش نوشته شده است:

و هى باستار من الانوار                       تحجبها عن اعين النظّار
او با پرده‌ هاى نورى از چشمان بينندگان پنهان بود.

از مشاهده ی اين بيت تعجّب كردم و هنگامى بر تعجّبم افزوده شد كه پس از پاكنويس كردن وقتى به پيش نويس مراجعه كردم، آن شعر را نديدم و يقين كردم كه اين يك امر غيبى است كه اهل ايمان را توان انكارش نيست و از وجود مقدّس حضرت بقية الله چندان به دور نيست كه چنين چيزى را خود حضرت نوشته باشد.[20]

وفات و مزار حضرت زينب عليها السّلام

در تاريخ وفات و محل دفن آن حضرت اختلاف است، و اين نخستين مورد اختلاف در اسلام نيست بلكه در تاريخ تولّد و وفات بيشتر امامان چنين اختلافى وجود دارد و شايد سبب و علّت اين اختلاف بر پژوهشگران و انديشمندان پوشيده نباشد. اكنون اقوالى را كه در اين باره وجود دارد، نقل مى‌ كنيم:

١: گفته شده است كه حضرت در مدينه ی منوّره وفات يافته و همانجا دفن گرديده است و اين رويداد پس از بازگشتن از شام بوده است…

٢: گفته شده است كه حضرت در اطراف شام وفات كرده است…

٣: گفته شده است كه حضرت در خود شهر شام فوت كرده است…

۴: در يكى از روستاهاى شام از دنيا رفته است… درباره ی دفن در آنجا بدين گونه سخن گفته ‌اند كه در سال قحطى مدينه آن حضرت به همراه همسرش جناب عبد اللّه به شام رفته در آنجا از دنيا رفت…

۵: از عبيدلى كه از نسب‌ شناسان مشهور است، در «اخبار الزينبيّات» پس از ذكر داستان تبعيد آن حضرت از مدينه به دستور يزيد، نقل شده كه آن حضرت مصر را انتخاب كرده در بعد از ظهر روز يكشنبه پانزدهم ماه رجب سال ۶٢ هجرى در آنجا ديده از جهان فرو بست و در خانۀ مسلمه ی بن مخلّد انصارى والى آنجا دفن شد. ناشر كتاب «الزينبيات» موافقت با اين قول را از عده ‌اى از تاريخ ‌نويسان نقل كرده است[21].[22]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] . نقدى، زينب كبرى، صص ١٩- ١٨

[2] . اين القاب را از كتاب «زينب كبرى» تأليف نقدى و «الخصائص الزينبيّة» تأليف جزائرى و «الانوار القدسية» ديوان آيت الله غروى اصفهانى: و «عقيلة الوحى» تأليف سيّد شرف الدّين مى ‌توانيد به دست آوريد

[3] . عقيلة الوحى، ص ٢۴

[4] . نقدى، زينب الكبرى، ص ١٩

[5] . اعيان الشيعة، ج ٣٣ ص ١٩١

[6] . تنقيح المقال، ج ٣ ص ٧٩

[7] . اسد الغابة، ج ٧ ص ١٢٢، به تحقيق و تعليق محمّد ابراهيم بنّاء و محمّد احمد عاشور

[8] . دائرة المعارف، ج ۴ ص ٧٩۵

[9] . نقدى، زينب كبرى، ص ٢٧

[10] . مع الحسين و نهضته، ص ٢٩۴

[11] . نقدى، زينب كبرى، صص ٢٩- ٢٨

[12] . نقدى، زينب كبرى، صص ۶٣ – ۶٢

[13] . همان، ص ٢٢

[14] . همان، صص ٢٢ و ٢٩

[15] . همان ، ص ٢٩

[16] . جواهر الكلام، ج ۴ ص ٣٠٧

[17] . محلاتی، ریاحین الشیعه، ج3، ص57

[18] . مقتل الحسين، صص ٣٩٩ – ٣٩۶

[19] . شيخ هادى كاشف الغطاء، المقبولة الحسنية، ص ۶٣

[20] . مقرّم، على اكبر، ص ٢١

[21] . نقدى، زينب كبرى، صص ١٢٣-١١٩

[22] . مترجم: حسن افتخار زاده

حمیدرضا
موضوعات: مذهب
مطالب مرتبط
  • عنایت امام زمان به روضه حضرت اباالفضل

    عنایت امام زمان به روضه حضرت اباالفضل

    اين تشرّف از مهم‏ترين و روح‏ افزاترين رويدادهاى زندگانى مرحوم فشندى (ره) است. تشرّف حاضر، به‏ سبب بعضى از جنبه ‏هاى منحصر به فرد كه به برخى از آنها اشاره خواهد شد مورد توجه تعداد زيادى از شيفتگان امام عصر (علیه السلام) مى ‏باشد. آيت الله ناصرى دولت‏ آبادى ماجراى اين تشرّف را خود، مستقيما از زبان حاجى شنيده و در كتاب «آب حيات» آورده است. همچنين جناب قاضى زاهدى نيز آن را از زبان خود آن مرحوم شنيده و در كتاب خود نقل كرده است. ما اينك تلفيق دو روايت را جهت تتميم آن، براى خوانندگان محترم مى ‏آوريم. حاج محمد على فشندى تهرانى مى ‏گويد: سال اولى كه به «مكه مكرمه» مشرّف شدم، از خداى مهربان در آنجا خواستم كه توفيق دهد تا در سال‏ هاى بعد نيز، تا بيست سفر به مكّه بيايم تا شايد اميرالحاج و

    … ادامه مطلب …

  • ماجرای توسل به حضرت اباالفضل و شفای چشم یکی از علما

    ماجرای توسل به حضرت اباالفضل و شفای چشم یکی از علما

    آیت الله العظمی شبیری زنجانی (دام ظله) در جلد سوم کتاب «جرعه ای از دریا» می نویسد: مرحوم حاج میرزا فخرالدین جزایری فرزند آسید علی جزایری است که از علمای درجه اول تهران بود و این قضیه را ایشان نقل می ‌کرد که یک وقت ناراحتی چشم پیدا کردم. پیش دکتر امین الملک (که زمانی وزیر بهداری بود) رفتم. وی متخصص چشم و اولین چشم پزشک تهران بود و بعدا به دکتر مرزبان لقب پیدا کرد. دکتر امین الملک چشمم را عمل کرد. حاج میرزا فخرالدین می‌ گفت: من از حاج آقا جمال اصفهانی ـ برادر حاج آقا نورالله و آقا نجفی اصفهانی ـ شنیده بودم که خواندن این ابیات برای توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام خیلی مؤثر است: ای ماه بنی هاشم خورشید لقا عباس ….. ای نور دل حیدر شمع شهدا عباس از محنت و درد وغم

    … ادامه مطلب …

  • شب قدر شب گناه نیست!

    شب قدر شب گناه نیست!

    صاحب کتاب «ابوب الجنان» که کتاب بسیار پربار و نایابی است می نویسد: جوان بی تقوایی که به خیر و سعادت خود در زندگی اهمیتی نمی داد و ملاحظه چیزی را نمی کرد، بر اثر چشم چرانی به دختری دل بسته بود، ولی آن دختر تن به خواسته نامشروع او نمی داد. شبی از شب های قدر که وقت بیداری و مناجات و قرآن و گریه و درد دل با خداست و مردم همگی در مساجد و مجالس احیاء جمع شده بودند، این جوان که دیده بود والدین آن خانم زودتر از منزل خارج شده اند راه را بر این دختر که قصد داشته به تنهایی مسیر بین خانه و مسجد را طی کند بست. دختر که دید کاری از دستش ساخته نیست در پاسخ به خواسته آن جوان گفت: امشب شب احیاء و شب گرفتن برات است. آیا انصاف

    … ادامه مطلب …

  • سفارش امام زمان در نیکی به پدر

    سفارش امام زمان در نیکی به پدر

    آقای سید محمد موسوی نجفی معروف به هندی که از اتقیای علما و ائمه ی جماعت حرم امیرالؤمنین علیه السّلام است نقل کرد از جانب شیخ باقر فرزند شیخ هادی کاظمینی مجاور نجف اشرف و ایشان از شخص مورد اعتمادی که به دلاکی اشتغال داشت. آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد، حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به مکانش برساند. پیوسته ملازم خدمت او بود، مگر در شب چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب به واسطه ی اعمال مسجد سهله و شب زنده داری در آنجا، از خدمت معذور بود؛ ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به آنجا نرفت. از او پرسیدم: ـ چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟ گفت:

    … ادامه مطلب …

  • دستور آیت الله بهجت برای پیدا شدن گمشده

    دستور آیت الله بهجت برای پیدا شدن گمشده

    شاید این مطلب برای برخی از بینندگان تعجّب آور باشد که حتی برای پیدا کردن وسایل گمشده دستور و رهنمودی وجود داشته باشد اما بارها خودم یا خانواده ام وسایل و یا اشیاء گرانبهائی گم کرده ایم و با توسل به این دستور مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) گمشده های خود را پیدا کرده ایم! بنده اطمینان دارم اگر کسی با عقیده به این دستور عمل کند یقیناً به مقصود خود خواهد رسید. آیت الله محمدی ری شهری در کتاب «زمزم عرفان»، دستور مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) را اینگونه عنوان کرده اند: آیت الله بهجت در دیداری فرمودند: «أَصْبَحْتُ فی أَمانِ الله، أَمْسَیْتُ فی جِوارِ اللهِ»[1] هفت بار، برای پیدا کردن گمشده خوب است. یکی می گفت[2]: با کسی کار داشتم. نه اسمش را می دانستم و نه جایش را. از صبح تا

    … ادامه مطلب …

  • آیا می دانی روز عاشورا با من چه کردند؟!

    آیا می دانی روز عاشورا با من چه کردند؟!

    مرحوم سیّد محمدابراهیم قزوینی (متوفی1360 ه.ق) در صحن مطهّر حضرت اباالفضل علیه السّلام امام جماعت بودند و مرحوم آقا شیخ محمدعلی خراسانی (متوفی 1383) که واعظی بی نظیر بود، بعد از نماز ایشان منبر می رفت. یک شب، مرحوم واعظ خراسانی مصیبت حضرت اباالفضل علیه السّلام را خوانده و از اصابت تیر به چشم مقدّس آن حضرت یاد کرده بود. مرحوم قزوینی، که سخت متأثّر شده و بسیار گریه کرده بود، به ایشان گفته بود: چنین مصیبت های سخت را که سند خیلی قوی هم ندارد چرا می خوانید؟! شب در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت اباالفضل علیه السّلام مشرّف شده بود، آقا خطاب به ایشان فرموده بود: سیّد ابراهیم! آیا تو در کربلا بودی که بدانی روز عاشورا با من چه کردند؟! پس از آنکه دو دستم از بدن جدا گردید، سپاه دشمن مرا تیر باران کردند، در

    … ادامه مطلب …

  • 3 نظر برای این مطلب
  • شهداشرمنده ایم
    دی 19ام, 1394 در 10:31 ب.ظ

    سلام نماینده دین ، خسته نباشید، وب سایت بسیار زیبا با مطالبی مفید دارید.
    اگر منت بگذارید و به وبسایت من هم سر بزنید متشکر میشم/

      [پاسخ]

      حمیدرضا پاسخ در تاريخ دی 20ام, 1394 3:32 ب.ظ:

      سلام.
      تشکر از لطفتون.
      به ولاگتون هم سر زدم و براتون آرزوی موفقیت می کنم!

        [پاسخ]

        عباس
        بهمن 3ام, 1397 در 10:08 ق.ظ

        السلام علیک یا زینب الکبری

          [پاسخ]

        • نظر بدهيد
        • نام:
          ایمیل:
          وبسایت:





          استفاده از مطالب وبگاه ما با ذکر منبع بلامانع می باشد
          Copyright © 2014 - 2015 Hr-Fallah.ir
          Designer : Mohammad Rafiei