عاقبت شوم یک نگاه به خانه همسایه
یکی از وزرای دربار معتصم عباسی کاخی رفیع و بلند داشت که ایام تابستان را در آنجا می گذرانید، او گاهی به کنار پنجره می آمد و آزادانه نگاه به اطراف و خانه همسایه می کرد.
اتفاقاً روزی کنار پنجره ای که مشرف به خانه مرد تاجری بود بی مهابا نگاه می کرد که ناگهان چشم او به دختری زیبایی افتاد و با یک نگاه دل از دست بداد و پایبند و اسیر عشق او گردید.
از همان روز در جستجوی نام و نشان دخترک افتاد، معلوم شد که او دختر تاجری است. به عنوان خواستگاری به نزد او فرستاد.
تاجر با این بهانه که ما را شایستگی این مقام نیست تا با وزیر وصلت کنیم عذر خواست و پیشنهاد او را قبول نکرد، اما وزیر چنان در آتش عشق می سوخت که برای رسیدن به وصال دختر از هیچ پیش آمدی نمی ترسید.
برای رسیدن به مقصود با یکی از نزدیکان خود مشورت کرد و با او چاره جویی می کرد، آن مرد گفت: من تو را کامیاب می کنم ولی به شرط آنکه هزار دینار در اختیار من قرار دهی. وزیر گفت: ای کاش با هزار دینار این کار عملی می شد، من حاضرم در این راه دویست هزار دینار خرج کنم تا به مقصود برسم و کیسه ی زر را تسلیم کرد.
مرد مزبور زرها را به نزد کسانی که دین را به دنیای خود می فروختند برده و ده نفر را به عنوان شاهد عدول تهیه کرده و به آنها چنین پیشنهاد کرد که در محضر قاضی گواهی دهند که ما شاهدیم به عقد آن دختر برای وزیر، و نیز افزود که اگر این کار انجام نشود، جان وزیر از عشق دختر در خطر است. آنها پذیرفتند و به همراه مرد به نزد قاضی رفتند و شهادت دادند که دختر تاجر به عقد وزیر درآمد.
به قاضی فهماندند که علت این توطئه چیست و به او اطلاع دادند که با این کار جان وزیر را از مرگ حتمی نجات داده و باعث سربلندی دختر و رسیدن پدر او به مقامات عالیه می شویم و قطعاً پدر با مشاهده مهریه ی زیاد راضی خواهد شد.
پس از انجام مراسم لازم وزیر شخصی را نزد تاجر، پدر ختر فرستاد که به او بگوید که چرا زن شرعی و قانونی مرا در خانه نگه داشته ای و تسلیم نمی کنی.
تاجر بعد از آنکه از جریان باخبر شد، با وزیر نزد قاضی رفتند و قاضی حکم کرد که مهر دختر را به پدر بپردازد و زن خود را ببرد. تاجر چنان بیچاره و سرگردان شد که شبیه به دیوانگان گردید. هرچه خواست خود را به معتصم برساند وسیله فراهم نشد، با یکی از دوستان خود مشورت کرد. او گفت: فقط می توانی با لباس خدمتکاران خلیفه، داخل دربار معتصم شوی تا بدین وسیله خود را به معتصم رسانده و جریان را بگویی، او همین کار را کرده و خود را به حضور معتصم رسانیده، تمام داستان را پنهانی به او گفت. معتصم دستور داد وزیر را با شهود حاضر کنند، بعد از ساعتی همه حضور یافتند.
معتصم از وزیر اصل مطلب را پرسید. او خیال کرد اگر اصل قضیه را با تمام نیرنگ ها بگوید از قهر او نجات می یابد. روی همین اصل تمام مطالب را عنوان کرد و شهود نیز همین مطالب را اقرار کردند.
معتصم دستور داد ده چوبه دار کنار دارالاماره برپا کنند و تمام شهود را به دار آویختند و وزیر را حسب الامر در میان پوست گاوی که تازه کشته بودند گذاردند و با عمودهای آهنین آنقدر بر او زدند تا گوشت و پوست و استخوان او با هم مخلوط گردیده و به تاجر دستور داد دختر را به خانه برد و تمام مهری که وزیر برای او تعیین کرده بود متصرف شود و کسی حق اعتراض ندارد.[1]
آری! نتیجه ی یک نگاه شوم به خانه همسایه چه بلایی در دنیا برای او شد. لذا در روایات ما به شدت نقض حریم خصوصی مورد مذمّت و نکوهش قرار گرفته است و در اینجا چند حدیث برای روشن شدن اهمیت مسأله ذکر می کنیم:
حماد بن عیسی از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که زمانی رسول خدا صلّی الله علیه و آله در یکی از حجرات خود بود و در این هنگام مردی از شکاف در به خانه رسول اکرم نظر کرد، در دست رسول خدا چوبی بود، فرمود: «اگر به تو نزدیک بودم با این چوب چشمت را می شکافتم».
ابوبصیر از آن حضرت پرسید: چه می فرمایید درباره ی کسی که به گروهی نگاه کند تا اینکه عورت آنها را ببینند، پس بیننده را بزند و او را بکشد و یا مجروح کند و یا چشم وی را بشکافد؟
فقال: لا دیةَ له؛ فرمود: «برای او دیه ای نمی باشد.»[2]
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: مَنِ اطَّلَعَ فِي بَيْتِ جَارِهِ فَنَظَرَ إِلَى عَوْرَةِ رَجُلٍ أَوْ شَعْرِ امْرَأَةٍ أَوْ شَيْءٍ مِنْ جَسَدِهَا كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ النَّارَ و لا یُبالی.[3]
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «هرکس که به خانه همسایه اش نگاه کند و عورت مردی یا موی زنی یا قسمتی از بدن او را ببیند بر خداوند است که او را به آتش ببرد و باکی ندارد.»
قال الباقرُ علیه السّلام: مَنِ اطَّلَعَ عَلَى مُؤْمِنٍ فِي مَنْزِلِهِ فَعَيْنَاهُ مُبَاحَتَانِ لِلْمُؤْمِنِ فِي تِلْكَ الْحَالِ وَ مَنْ دَمَرَ عَلَى مُؤْمِنٍ فِي مَنْزِلِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ فَدَمُهُ مُبَاحٌ لِلْمُؤْمِنِ فِي تِلْكَ الْحَال.[4]
امام باقر علیه السّلام فرموده: «هرکس سر کشد در منزل مؤمنی، دو چشم او برای آن مؤمن در آن حال مباح است، (یعنی اگر زد و او را کور کرد، دیه ندارد!) و هرکس در خانه مؤمنی بدون اذن داخل شود خونش بر این مؤمن در آن حال مباح است».[5]
در فقه امامیه اگر کسی دو چشم دیگری را کور کند، دیه کامل یک
انسان بر عهده اوست. و دیه یک چشم به قدر نصف دیه انسان است. امّا اگر همین چشم نگاه
خائنانه کند و به خانه ها و عورت و اسرار و درون خانه مردم و به نوامیس دیگران نگاه
دزدانه کند و عملاً از این طریق حریم خصوصی آنان را نقض کند و در آن حالت به او لطمه
بزنند و آسیب ببیند، دیه ندارد! این بی ارزشی چشم ناپاک و اهمیّت حریم خصوصی را می
رساند که بی اذن و به ناروا وارد قلمرو شخصی دیگران می شود و با نقض آن قلمرو مرتکب
گناه می گردد.[6]
[1]. اعلام الناس، ص 108 به نقل از رساله حقوق امام سجاد علیه السلام به شرح نراقی، ص405 و به نقل از واعظ خانواده، ص 145
[2] . من لا یحضره الفقیه، ص495
[3] . همان، ص468
[4] . همان، ج4، ص104
[5] . رساله حقوقی امام سجاد به شرح علی محمد حیدری نراقی، ص404
[6] . ترجمه تحریرالوسیله، ج 2، ص 341